بزرگنمايي:
راه ترقی- نام
امیرمومنان علی(ع) و یاد حکومت کوتاه آن حضرت، چنان با آزادی و برابری و
دادگری و حقوق انسانی عجین شده است که نمیتوان آزادی را تصور نمود و رفتار
آزادیخواهانه امام علی(ع) را تصور ننمود؛ نمیتوان از برابری سخن گفت و
تلاش امام در تحقق برابری انسانها را یاد نکرد؛ نمیتوان به دادگری اهتمام
ورزید و الگوی تمام عیار دادگری در حکومت علی(ع) را پیش روی ندید؛
نمیتوان به حقوق انسانی پرداخت و والاترین جلوه حقوق انسانی را در حکومت
امام علی(ع) بر قله انسانیت نادیده گرفت.
حکومت
امیرمومنان علی(ع) حکومتی کوتاه بود اما آنچه در راه و رسم حکومتی امام در
این دوران چهره گشود، همه تاریخ را به نور خود روشن کرد: حقگرایی،
انساندوستی، عدالتخواهی و ظلمستیزی، نفی سلطهگری، آزادیخواهی،
حقوقمداری، نفی خودکامگی و خودکامگیپذیری، مدارا و رفقورزی،
مشارکتپذیری، نفی خشونتورزی، شایستهسالاری، صراحتورزی، وفاداری،
مرزبانی، امانتداری و خدمتگزاری، صداقتورزی، سادهزیستی و مردمداری .
نام علی (ع) حقیقتی انکارناپذیر
بنیامیّه
بسیار تلاش کردند تا نام علی (ع) و یاد او و جلوههای زیبا و انسانی حکومت
امام را محو و یا تحریف کنند اما علی(ع) بر چنان افقی ایستاده بود و حکومت
آن حضرت چنان حقمداری و عدالتخواهی و انساندوستی و آزادیخواهی را جلوه
بخشیده بود که پوشاندن آن یا دگرگون کردن آن به رغم آن همه دسیسهها- در
طول تاریخ- ناممکن بود. ابن ابیالحدید معتزلی در مقدمه شرح نهجالبلاغه
خویش در این باره چنین نگاشته است: «بنیامیّه در شرق و غرب جهان اسلام
قدرت را قبضه کردند و هر حیلهای را به کار گرفتند و به هر عملی دست زدند
تا نور او را خاموش کنند. حقایق را تحریف کردند و بر ضد او روایات دروغین
جعل کردند و بر منبرها زبان به سب و لعن او گشودند و هر کس که از آن حضرت
به نیکی یاد میکرد را با تهدید و حبس و قتل کیفر دادند. آنان از انتشار
روایات پیامبر که متضمن فضیلتی از فضایل آن حضرت یا بالا بردن نام و یاد او
بود، ممانعت کردند و حتی از نامگذاری کسی به نام علی جلوگیری کردند اما
همه این اعمال نتیجهای نداشت جز آنکه مقام و نام علی بالاتر رفت.نام علی و
یاد او مانند مُشک بود که هر چه آن را میپوشاندند، باز بوی عطر آن منتشر
میشد و همچون خورشید تابان بود که با کف دست پوشیده نمیشد و مانند روز
روشن بود که اگر یک نفر آن را نمیدید، دیدگان دیگران میدید.»
علی (ع) و سیاست انسانی و مدبرانه
حکومت
آنان که صدها سال با تجبّر و تحکّم، با سلطهگری و خودکامگی، با خیانت و
جنایت، با خشونت و قساوت، با فریبکاری و حیلهگری بر مردم دوام یافت، رفت و
از آنان جز یادوارهای نکبتبار نماند؛ اما نام و یاد علی(ع) در بلندای
هستی بر جا مانده است و حکومت او به عنوان زیباترین جلوه حکومت انسانی و
حکمرانی حکیمانه در منظر دیدههاست؛ حکومتی که با خواست مردم شکل گرفت و با
بیعتی آزادانه تحقق یافت و هیچکس برای بیعت تحت هیچگونه فشاری قرار
نگرفت؛ حکومتی که هرگز حقوق مخالفان خود را زیر پا نگذاشت و آزادی آنان را
به بهانههای مختلف تحدید نکرد؛ حکومتی که حقوقمداری را سرلوحه تنظیم
روابط خویش قرار داد و حقوق یکطرفه را یکباره لغو کرد؛ حکومتی که عدالت را
به تمامی و همه جانبه پاس داشت و آن را اساس همه چیز قرار داد.
امیرمومنان علی (ع) سیاست را در معنایی انسانی، عقلانی و مدبرانه در خدمت
مردمان میشناخت و از سیاستهای رایج و پیشین که همگی در خدمت قدرت و مُکنت
و منزلت سیاستمداران بوده به شدت بیزار بود و همه وجود خود و حکومتش را
برای هدایت مردمان به سوی خدا میخواست. از این رو هرگز از حدود و مرزهای
الهی فراتر نرفت و برای حفظ قدرت و حکومت و پیشبرد سیاستها و برنامههای
اصلاحی خویش ذرهای ستم روا نداشت. آزادی را پاس داشت و حتی آن را از
مخالفانی چون خوارج دریغ نداشت و بیش از هر چیز به آشنایی مردمان با
حقوقشان اهتمام ورزید که حرمت مردمان را بالاترین امر میدید.
پیشوای
موحدان سخت پایبند کیفیت استخدام وسیله بود و برای اهداف پاک و اصلاحی خود
جز وسایل پاک و صالح را به کار نگرفت و در نامناسبترین اوضاع و احوال و
تحت بیشترین فشارها اجازه خودکامگی و بهرهگیری از استبداد برای گشودن
راهها و حل مشکلات به کسی نداد و خود از اینگونه روشها به شدت پرهیز
کرد. پیشوای عدالتخواهان جز به حق نمیاندیشید و جز برای حق عمل نمیکرد و
از آنجا که حق، استوار و راست و معتدل است از آن حضرت در ساحت عمل جز
استواری و راستی و اعتدال- حتی در سختترین اوضاع و احوال- مشاهده نشد. آن
پیشوای حق و عدل در راه حق جز به عدالت نرفت که عدالت را مایه برپایی
مردمان و وسیله اصلاح امور و سبب پاک شدن آدمیان از گناه و ناراستی و مایه
روشنی چراغ اسلام میدانست.
سیاست اصلاحگرانه بر پایه حق و عدل
عدالت
علی(ع) عدالتی همه جانبه و فراگیر و دقیق و بینظیر بود؛ و آن حضرت چنان
بر عدالت پای میفشرد و چنان از آن دفاع میکرد که بسیاری را خوش نیامد و
در برابر آن حضرت ایستادند و غائلهها به پا کردند و فتنهها انگیختند و
لشکرها بیاراستند. اما آن حضرت در عرصه سیاست و حکومت صریح بود و صدیق،
استوار بود و سازشناپذیر، حکیم بود و خبیر؛ پس قامت استوار کرد و حق و عدل
را از کام باطل پیشگان و ستمگران بیرون کشید هر چند که آنان ناخواه
بودند.امیرمومنان علی(ع) سیاستی اصلاحگرانه بر پایههای حق و عدل را پیش
گرفت و در این راه هر سختی را برای خدا به جان خرید و در همین راه به شهادت
رسید.
او در
راهی که رفت جز به خدا و صلاح مردمان نیندیشید و با محبت و رحمتی فراگیر
همه را به هدایت خواند و راه گشاده حق و عدل را ترسیم و آن را طی کرد و
ذرهای استبداد نورزید و خودرأیی نکرد.پیشوای آزادیخواهان، حقوق متقابل
مردمان و زمامداران را در عمل به زیبایی جلوه بخشید و ثابت کرد که پیشوایان
حق و عدل چگونه رفتار میکنند و به کدام سیره پایبندند. آن حضرت راه نصیحت
و انتقاد را بر مردم خود گشود تا زمامداران و کارگزاران، خود را از کجی و
ناراستی حفظ کنند و همه همت خود را بر اصلاح امور متوجه کنند.
پیشوای
اولین و آخرین با آن همه مقام و منزلت و جایگاه ویژه و خرد الهی و بصیرت
سیاسی، اهل شور و مشورت و رای زدن بود و هرگز از این راه و رسم نیکو در
حکومت و مدیریت دور نشد تا به پیروان خود و همه زمامداران راه و رسم
زمامداری بیاموزد. علی(ع) پارسایی و سادهزیستی را پاس میداشت که بدین
امور، انسان به آزادی حقیقی و خدمتگزاری واقعی دست مییابد؛ و آن حضرت
تاکید میکرد که کارگزارانش سادهزیست و بیتکلف و مردمی باشند و از غلتیدن
در برهوت دنیا و فرورفتن در مناسبات متکلفانه و دور شدن از مردمان
بپرهیزند.امیرمومنان علی(ع) بر انصاف ورزیدن و از تبعیض دوری گزیدن اهتمامی
شگفت داشت و اجازه نمیداد کسی به سبب وابستگی یا نزدیکی یا خویشاوندی به
او تبعیض روا دارد و از امتیازی برخوردار شود که امتیازخواهی را بدبختی
دنیا و آخرت میدانست. حکومت آن حضرت حکومت تلاش برای تحقق آزادی، عدالت،
امنیت، رفاهت، و زمینهسازی برای تربیت و تعالی فرد و جامعه. در مقام
زمامداری شخص نمیتواند هر گونه خواست سلوک کند بلکه قرار گرفتن در جایگاه
زمامداری اقتضائاتی دارد و لازم است کسانی که در چنین مرتبهای قرار
میگیرند این اقتضائات را به درستی بشناسند و در عمل پایبند به آنها
باشند. سلوک زمامداران و راه و رسم و روش و رفتار آنان در زندگی شخصی،
اجتماعی و سیاسی از مهمترین آموزها در حکمرانی امام علی(ع) است و آنچه
بیشترین تاثیر را در رفتار حکومتی دارد، نوع سلوک زمامداران است. در اندیشه
و سیره حکومتی امام علی(ع) شاخصها در این 3 عرصه چنین است:
سلوک شخصی
سلوک
سادهزیستانه از لوازم حکومت حکیمانه است و پیشوای پارسایان، علی(ع) چنین
سلوکی را برای زمامداران واجب و ضروری معرفی کرده و فرموده است: «إِنّالله
تعالی فرض علی أئِمّـ[ِ الْعدْلِ أنْ یُقدِّرُوا أنْفُسهُمْ بِضعفـ[ِ
النّاسِ کیْلا یتبیّغ بِالْفقِیرِ فقْرُهُ.» (نهجالبلاغه، کلام 209) خدای
متعال بر پیشوایان دادگر واجب کرده است که خود را با مردم ناتوان برابر
نهند تا مستمندی تنگدست را پریشان و نگران نکنند.فلسفه سلوک سادهزیستانه،
در تنگنا قرار گرفتن زمامداران و عدم تامین کافی و درست آنان نیست بلکه
آزادی از اشرافیت برای خدمت است، همراهی و همدردی با مردم ناتوان و درک
ملموس زندگی آنان است در جهت تلاش برای بر پا کردن عدالت و رفاهت برای
ایشان؛ و بازداشتن توانگران از سرکشی و طغیان است. پیشوای موحّدان علی(ع)
در این باره چنین رهنمود داده است: «إِنّالله جعلنِی إِمامًا لِخلْقِهِ،
ففرض علیّ التّقْدِیر فِی نفْسِی و مطْعمِی و مشْربِی و ملْبسِی کضُعفاءِ
النّاسِ، کیْ یقْتدِی الْفقِیرُ بِفقْرِی، و لا یطْغی الْغنِیُّ بِغِناهُ.»
(الکافی، کلینی، ج 1، ص 410) همانا خداوند مرا پیشوای خلقش قرار داده و بر
من واجب کرده است که درباره خودم(سلوک شخصیام) و خوراک و نوشاک و پوشاکم
مانند مردم ناتوان عمل کنم تا اینکه ناتوان به سیره فقیرانه من تأسّی کند و
توانگر به وسیله ثروتش سرکشی و طغیان نکند.امیرمومنان علی(ع) این سلوک
سادهزیستانه را پاس میداشت و با تمام توان در جهت برپایی عدالت و رفاهت
برای مردمان گام برمیداشت، چنانکه امام صادق(ع) درباره سلوک امیرمومنان(ع)
فرموده است: «کان علِیٌّ ـ علیْهِ السّلامُ ـ أشْبه النّاسِ طُعْمـ[ً و
سِیر\ ً بِرسُولِالله ـ صلّیالله علیْهِ وآلِهِ ـ و کان یأْکُلُ الْخُبْز
و الزّیْت و یُطْعِمُ النّاس الْخُبْز واللّحْم.» (همان، ج 8، ص 165)
علی(ع)
شبیهترین مردمان به رسول خدا(ص) در اطعام و سیره بود و او خود نان و روغن
زیتون میخورد و به مردمان نان و گوشت میخورانید.امام علی(ع) سختیها را
بر خود هموار میکرد و رفاه و آسایش را برای مردم فراهم مینمود.
امیرمومنان
علی(ع) معتقد بود که زمامداران باید مرزهای سادهزیستی را پاس بدارند و از
سلوک سادهزیستانه بیرون نروند تا بتوانند خدمتگزار مردمان و امانتدار
آنان باشند. وقتی به آن حضرت گزارش رسید که استاندار بصره- عثمان بن
حُنیْف- به میهمانی یکی از ثروتمندان بصره رفته است که در آن مهمانی،
غذاهای رنگارنگ تدارک شده و جای فقرا خالی بوده است در نامهای او را سخت
سرزنش کرد و لزوم سلوک سادهزیستانه زمامداران را یادآور شد و فرمود: «اما
بعد، ای پسر حُنیف! به من گزارش دادهاند که مردی از جوانان بصره تو را به
خوان میهمانیاش دعوت کرده است و تو بدانجا شتافتهای. خوردنیهای نیکو
برایت آوردهاند و پیدرپی کاسهها پیشت نهادهاند. گمان نمیکردم تو
میهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندشان به جفا رانده است و بینیازشان دعوت
شده. به آنچه میخوری بنگر (آیا حلال است یا حرام؟) آنگاه آنچه حلال
بودنش برای تو مشتبه بُود از دهان بینداز و آنچه را یقین به پاکیزگی و حلال
بودنش داری تناول کن. آگاه باش که هر پیروی پیشوایی دارد که باید به او
اقتدا کند، و از نور دانش او روشنی جوید. بدان که پیشوای شما از دنیای خود
به دو جامه فرسوده و دو گِرده نان بسنده کرده است. بدانید که شما چنین
نتوانید کرد، لیکن مرا یاری کنید به پارسایی و کوشیدن و پاکدامنی و درستی
ورزیدن. به خدا سوگند من از دنیای شما زر و سیمی نیندوختهام، و از
غنیمتها و ثروتهای آن مالی ذخیره نکردهام، و برای این جامه فرسودهام
بدلی مهیّا نساختهام، و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفتهام، و از
این دنیا بیش از خوراکی مختصر و ناچیز بر نگرفتهام. این دنیا در چشم من
بیارزشتر و خوارتر از دانهای تلخ است که بر شاخه درختی بلوط بروید.
آری،
از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده تنها فدک در دست ما بود که مردمی بر آن
بخل ورزیدند و مردمی سخاوتمندانه از آن دیده پوشیدند. و بهترین داور
پروردگار است، و مرا با فدک و جز فدک چه کار است؟ در حالی که جایگاه فردای
آدمی گور است که در تاریکی آن نشانههایش ناپدید و اخبارش نهان میگردد؛ در
گودالی که اگر گشادگی آن بیفزاید، و دستهای گورکن فراخش کند، سنگ و کلوخ
آن را بیفشارد، و خاکِ انباشته رخنههایش را به هم آرد. من نفس خود را با
پرهیزگاری میپرورانم و [رام میسازم] تا در روزی که پربیمترین روزهاست در
امان وارد شد و در آنجا که همه میلغزند، پایدار ماند. اگر میخواستم
میتوانستم از عسل خالص و مغز گندم و بافته ابریشم برای خود خوراک و پوشاک
تهیّه کنم. اما هرگز هوا و هوس بر من چیره نخواهد شد و حرص و طمع مرا به
گزیدن خوراکها نخواهد کشید. در حالی که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه
کسی باشد که حسرت گِرده نانی برد، یا هرگز شکمی سیر نخورد. آیا من سیر
بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی سوخته؟
یا چنان باشم که آن شاعر گفته است: این درد تو را بس که شب سیر بخوابی و
گرداگردت شکمهایی گرسنه و به پشت چسبیده باشد. آیا بدین بسنده کنم که مرا
امیرمومنان گویند و در ناخوشایندیهای روزگار شریک آنان نباشم؟ یا در
سختیهای زندگی برایشان نمونه نباشم؟» (نهجالبلاغه، نامه 45) بنابراین
زندگی شخصی زمامداران در مراتب مختلف آن، امری صرفا شخصی نیست و باید سلوکی
سادهزیستانه را در وجوه گوناگون زندگی خود پاس بدارند.
سلوک اجتماعی
سلوک
مردمدارانه از لوازم انفکاکناپذیر حکومت حکمت است زیرا پاس داشتن حرمت و
حقوق مردمان، و حفظ کرامت و عزت ایشان، و رفق و مدارا با آنان، و پرهیز از
احتجاب و فاصله گرفتن و امتیازخواهی از مبانی حکومت خردمندانه است.
امیرمومنان علی(ع) بر سلوک مردمدارانه تاکیدی شگفت داشت و اجازه نمیداد که
کارگزاران حکومت او از این سلوک فاصله گیرند و به سلوکی ملوکانه نزدیک
شوند. آن حضرت خوشرفتاری با مردمان و نزدیکی به ایشان و فروتنی در برابر
آنان و خدمتگزار بودن زمامداران و کارگزاران را حق مردمان بر مسوولان حکومت
میدانست، نه لطف و مرحمتی از سر منّت بدیشان. امام علی(ع) در نامهای به
فرماندهان سپاه چنین یادآور شده است: «أمّا بعْدُ، فإِنّ حقًّا علی
الْوالِی ألاّ یُغیِّرهُ علی رعِیّتِهِ فضْلٌ نالهُ، و لا طوْلٌ خُصّ بِهِ؛
و أنْ یزِیدهُ ما قسمالله لهُ مِنْ نِعمِهِ دُنُوًّا مِنْ عِبادِهِ، و
عطْفًا علی إِخْوانِهِ.» (همان، نامه 50) اما بعد بر سرپرست است که اگر به
زیادتی رسید یا نعمتی مخصوص وی گردید، موجب دگرگونی او نشود؛ و آنچه خداوند
از نعمت خویش نصیبش کرده بر نزدیکی وی به بندگان خدا و مهربانی او به
برادرانش بیفزاید.
مدیریت
در حکمرانی حکیمانه، خود را از مردمان دور نگاه داشتن و در برج عاج نشستن و
دستی از دور بر آتش داشتن نیست، که با مردم بودن و در میان مردم زیستن و
همگام و همراه یکدیگر به اداره امور برخاستن است؛ همراهی و مشارکت و همدلی و
معاضدت رکن اساسی در حکمرانی حکیمانه است. امیرمومنان علی(ع) در عهدنامه
مالک اشتر چنین آموزش داده است: «مباد که دور از چشم مردم دیری در سراپرده
سیاست بمانی که غیبت زمامداران از ملت، منشأ کمآگاهی از جریانهای کشور
باشد و غیبت از مردم پیوندشان را با آنچه پس پرده است، میگسلد؛ و در نتیجه
مسائل کوچک در چشمشان بزرگ و مسائل بزرگ، کوچک، زیباییها، زشت و زشتیها،
زیبا جلوه میکند و حق و باطل در هم میآمیزد. واقعیت جز این نیست که
زمامدار، آدمی بیش نباشد و جریانهایی را که دیگران از او پوشیده میدارند،
نمیتواند دریابد و به درستی بشناسد و بر پیشانی حق نشانههایی خاص نباشد
که به یاری آنها راست و دروغ باز شناخته شود.» (همان، نامه 53)
امیرمومنان
علی(ع) تأکید میکرد که کارگزارانش در سلوک اجتماعی خود بر مردمان
امتیازجویی نکنند و در آنچه همگان برابرند، برای خود امتیازی قرار ندهند و
هیچ گونه سوءاستفادهای از جانب خود و خویشان و وابستگانشان صورت نپذیرد
چنانکه در عهدنامه مالک اشتر چنین فرموده است: «و إِیّاک و الاِسْتِئْثار
بِما النّاسُ فِیهِ أُسْو\ٌ.» (همان) بپرهیز از آنکه چیزی را ویژه خود
گردانی که بهره همه مردم در آن یکسان است.
همچنین
در عهدنامه مالک اشتر چنین فرمان داده است: «آنگاه [بدان] که سرپرست،
ویژگان و نزدیکانی دارد که خوی برتری جستن و خودگزینی دارند و [به حق
دیگران] دست دراز کردن و در معاملت انصاف و داددهی را کمتر به کار بستن. پس
ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچیک از اطرافیان و
خویشاوندانت زمینی را به بخشش وامگذار. و نباید از تو چشم داشته باشند
که[با استفاده از نفوذ وابستگی خویش به تو] پیمانی ببندند که در زمینه
آبیاری زمینی یا کار مشترکی که دارند به مردم همسایه با زمین خود زیان
برسانند، یعنی هزینه آن را بر دوش دیگران بار کنند و در نتیجه گوارایی و
شیرینی سود آن به ایشان رسد نه تو و ننگ آن در این جهان و آن جهان بر تو
ماند.» (همان)
امام
علی(ع) سلوک فروتنانه زمامداران و کارگزاران با مردمان را پاس میداشت و از
کارگزاران خود میخواست که با سلوکی فروتنانه و رفتاری مردمدارانه
خدمتگزاری کنند. آن حضرت در نامهای به برخی کارگزاران خود چنین سفارش کرده
است: «و اخْفِضْ لِلرّعِیّـ[ِ جناحک، و ابْسُطْ لهُمْ وجْهک، و ألِنْ
لهُمْ جانِبک وآسِ بیْنهُمْ فِیاللّحْظـ[ِ و النّظْرةِ، و الاِشار\ ِ و
التّحِیّـ[ِ، حتّی لایطْمع الْعُظماءُ فِی حیْفِک، و لا ییْأس الضّعفاءُ
مِنْ عدْلِک.» (همان، نامه 46) در برابر مردمان فروتن باش و آنان را با
گشادهرویی و نرمخویی بپذیر و با همگان یکسان رفتار کن و مساوات را حّی در
گوشه چشم افکندن و نگاه کردن و درود و تحّت رساندن پاس دار تا بزرگان در
تو طمع ستم بر ناتوان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند. پیشوای
آزادگان، علی(ع) پرهیز از تشریفات و مناسبات ملوکانه را از امور مهم در
سلوک اجتماعی زمامداران و کارگزاران برمیشمرد و خود به شدت از آن اجتناب
میکرد. هنگامی که امام(ع) برای پیکار با قاسطین عازم صفین بود به شهر
«انْبار» رسید.
دهبانان
انبار برای وی پیاده شدند و پیشاپیشش دویدند. فرمود:«این چه کار بود که
کردید؟» گفتند:«عادتی است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ میشماریم.»
فرمود:«به خدا که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیایتان
خود را بدان به رنج میافکنید و در آخرتتان بدبخت میشوید. و چه زیانبار
است رنجی که کیفر در پی آن است و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش در
امان است.» (همان، حکمت 37) امیرمومنان علی(ع) در وجوه گوناگون سلوک
اجتماعی زمامداران و کارگزاران بر رفتاری متواضعانه و مردمدارانه تأکید
میورزید و اجازه نمیداد که چنین سلوکی از سوی کارگزاران او نادیده گرفته
شود، یا از جانب مردمان خو کرده به مناسبات ملوکانه زیر پا گذاشته شود.
سلوک سیاسی
در
حکومت حکمت، سلوک سیاسی زمامداران و کارگزاران سلوکی حکیمانه است که در این
سلوک مناسبات سلطهگرانه و رفتار خودکامانه هیچ جایی ندارد و پایبندی به
حدود الهی و رعایت کیفیت استخدام وسیله اصل شمرده میشود، و اعتدال و انصاف
در همه امور حفظ میشود، و مردمان نامحرم تلقی نمیشوند و صراحت و صداقت
سیاسی جلوه دارد و همه امور شفاف است، و رفق و مدارا با مردمان و رحمت و
محبت بدیشان اساس امور است. امام علی(ع) با دقت و شدت این سلوک را پاس
میداشت. آن حضرت در نامه خود به اشْعث بن قیْس، استاندار آذربایجان
اینگونه نوشت: «لیْس لک أنْ تفْتات فِی رعِیّـ[ٍ.» (همان، نامه 5) این حق
برای تو نیست که در میان مردمان به استبداد و خودرأیی عمل نمایی.امیرمومنان
علی(ع) در ابتدای عهدنامه مالک اشتر به آموزش سلوک سیاسی پرداخته و چنین
رهنمود داده است: «پس نیکوترین اندوخته خود را کردار نیک بدان و هوای خویش
را در اختیار گیر، و بر نفس خود بخیل باش و زمام آن را در آنچه برایت روا
نیست رها مگردان، که بخل ورزیدن بر نفس، داد آن را دادن است در آنچه دوست
دارد، یا ناخوش میانگارد. و قلب خود را از مهربانی و دوستی و لطف به
مردمان لبریز ساز، و مبادا نسبت به آنان چون جانور درنده آزارکنندهای باشی
که خوردنشان را غنیمت شماری زیرا مردمان دو دستهاند: دستهای برادر دینی
تواند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانندند. گناهی از ایشان سر میزند،
یا علتهایی بر آنان عارض میشود، یا خواسته و ناخواسته خطایی بر دستشان
میرود. به خطایشان منگر و از گناهشان در گذر، چنانکه دوست داری خداوند
بر تو ببخشاید و گناهت را عفو فرماید؛ چه تو برتر آنانی و آنکه بر تو ولایت
دارد از تو برتر است و خداوند از آنکه تو را ولایت داد بالاتر و او ساختن
کارشان را از تو خواست و آنان را وسیله آزمایش تو ساخت. و خود را آماده جنگ
با خدا مکن که کیفر او را نتوانی برتافت و در بخشش و آمرزش از او بینیازی
نخواهی یافت؛ و بر بخشش پشیمان مشو، و بر کیفر شادی مکن، و به خشمی که
توانی خود را از آن برهانی مشتاب. و مبادا بگویی من اکنون بر آنان مسلطم،
از من فرمان دادن است و از آنان اطاعت کردن؛ که این عین راه یافتن فساد در
دل و خرابی دین، و نزدیک شدن تغییر و تحول [در قدرت] است.» (همان، نامه 53)
پیشوای
عدالتخواهان، علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر، او را به سلوکی انسانی در
عرصه سیاست فرمان میدهد که مبتنی بر اندیشهای خردمندانه و رفتاری حکیمانه
است. امام علی(ع) در ادامه عهدنامه مالک اشتر چنین فرمان داده است: «نسبت
به خداوند و نسبت به مردمان از جانب خود، و از سوی خویشاوندان نزدیکت و از
سوی رعایای مورد علاقهات، انصاف به خرج ده! که اگر به انصاف عمل نکنی ستم
نمودهای؛ و کسی که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نیز دشمن
او بُود؛ و آن را که خدا دشمن گیرد، دلیل وی نپذیرد و او با خدا سرِ جنگ
دارد، تا آنگاه که بازگردد و توبه آرد؛ و هیچ چیز چون بنیاد ستم نهادن،
نعمت خدا را دگرگون ندارد، و کیفر او را نزدیک نیارد، که خدا شنوای دعای
ستمدیدگان است و در کمین ستمگران. و باید از کارها آن را بیشتر دوست بداری
که با میانهروی سازگارتر بُود و عدالت را فراگیرتر و در جلب خشنودی مردم
گستردهتر که ناخشنودی همگانی، خشنودی خواص را بیاثر گرداند، و خشم خواص،
خشنودی همگانی را زیانی نرساند... و همانا آنان که دین را پشتیبانند و موجب
انبوهی مسلمانان، و آماده پیکار با دشمنان، عامه مردمانند. پس باید گرایش
تو به آنان بُود و میلت به سوی ایشان.» (همان)
حکومت حکمت
امیرمومنان
علی(ع) در سلوک سیاسی خود رسوم کهن و رایج عرصه سیاست و حکومت را که چون
سدی میان زمامداران و مردمان است زیر پا گذاشت و طومار روابط محافظهکارانه
با گردنکشان و مناسبات ملاحظهکارانه با گردنفرازان و فرهنگ ریاکارانه با
مستبدان را در هم نوردید و جلوه زیبای سلوک سیاسی حکیمانه را عینیت بخشید و
فرمود:«زشتترین خوی زمامداران نزد صالحان این است که مردمان بپندارند که
آنان دوستدار فخر و مباهات و بزرگمنشیاند و بنای کار خود را بر کبر و
خودخواهی مینهند... پس با من چنان که با سرکشان سخن گویند، سخن مگویید و
چونان که با تیزخویان رفتار کنند از من کناره مجویید، و با ظاهرآرایی آمیزش
مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید، و نخواهم مرا بزرگ انگارید،
چه آن کس که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بُود،
کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است. پس، از گفتن حق، یا رای زدن به
عدالت بازمایستید، که من نه برتر از آنم که خطا نکنم، و نه در کار خویش از
خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر
است.» (همان، خطبه 216) پیشوای آزادگان مبنای سلوک سیاسی خود را بر صراحت و
صداقت قرار داده بود و این مبنا را در خطبه آغازین حکومت خویش اعلام
فرمود:
«ذِمّتِی
بِما أقُولُ رهِینـ[ٌ و أنا بِهِ زعِیمٌ ... والله ما کتمْتُ وشْمـ[ً، و
لا کذبْتُ کِذْبـ[ً». (همان، خطبه 216) پیمان من بدانچه میگویم در گرو
است، و به درستی گفتارم متعهد و متکفلم... به خدا سوگند هرگز به اندازه سر
سوزنی حقیقت را پنهان ندارم و هیچ گونه دروغی نگویم .امیرمومنان علی(ع) در
نامهای به سران سپاه خود درباره سلوک سیاسی خویش چنین آورده است: «بدانید
حق شماست بر من که چیزی را از شما نپوشانم جز راز جنگ-که از پوشاندن آن
ناگزیرم- و کاری را [جز در حکم شرع] بیرای زدن با شما انجام ندهم، و حق
شما را از موقع آن به تأخیر نیفکنم، و تا آن را نرسانم وقفهای در آن روا
ندارم، و همه شما را در حق برابر دانم؛ و چون چنین کردم، نعمت دادن شما بر
خداست، و اطاعت من بر عهده شماست.» (همان، نامه 50) سلوک سیاسی امام علی(ع)
بر گشودن راه نصیحت و انتقاد، و استقبال از آن، و صراحت در سخن و صداقت در
عمل، و مشورت و رایزنی در کارها و حقمداری در امور استوار بود.
امیرمومنان علی(ع) کارگزاران خود را به چنین سلوکی فرا میخواند.
آن
حضرت در عهدنامه مالک اشتر بدو چنین سفارش فرمود: «و حق را از آنِ هر که
بُود بر عهدهدار، نزدیک یا دور، و در این باره شکیبا باش و این شکیبایی
را به حساب خدا بگذار. هرچند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت بُود، و
عاقبت آن را با همه دشواری که دارد، چشم دار، که پایان آن پسندیده است و
سرانجامش فرخنده. و اگر مردمان بر تو گمان ستم بردند، عذر خود را آشکارا با
آنان در میان بگذار، و با این کار از بدگمانیشان به در آر، که بدین
رفتار، خود را به عدالت خوی داده باشی و با مردمان مدارا کرده و با عذری که
میآوری بدانچه خواهی رسیده، و آنان را به راه حق آورده.» (همان، نامه 53)
سرور حکیمان، حکومت را این چنین حکیمانه میخواست و صورت و سیرت نیکوی
حکومت حکمت را با اندیشه و سلوک خود بیاراست.