دکتر امیر محبیان: «مساله اعتراض» را حل كنیم تا فضا رادیكال نشود/ مشكل جامعه ما مشكل مدیریتی است
دوشنبه 8 بهمن 1397 - 2:59:31 PM
آریا
|
|
راه ترقی- روزنامه آرمان نوشت: ماهیت جنبشهای اجتماعی در جهان تغییر کرده است. اگر
تا دیروز جنبشهای اجتماعی با تفکرات آوانگارد و ساختارشکن روشنفکرانه
همراه بود و طبقه متوسط داعیه دار آن بود امروز جنبشهای اجتماعی ماهیت
اقتصادی پیدا کرده و طبقه فرودست جامعه آن را رهبری میکند. این در حالی
است که در گذشته مراودات جنبشها به صورت چهره به چهره و مستقیم بود اما
امروز شبکههای اجتماعی به عنوان یک پدیده نوظهور به کمک جنبشهای اجتماعی
آمده و اعتراضات را تعمیق میبخشد. جنبشهای شکل گرفته در فرانسه و ونزوئلا
البته با تفاوتهای سیاسی و اجتماعی که در دو کشور وجود دارد نمونه بارز
جنبشهای جدید در جهان است. سوال اساسی در این زمینه این است که با توجه به
تحریمهای بینالمللی و فشار اقتصادی به مردم ایران در سال آینده آیا
احتمال وقوع چنین جنبشهایی در ایران وجود دارد یا خیر. برای پاسخ به این
سوال و همچنین تحلیل چگونگی نقش آفرینی جریانهای سیاسی در شرایط کنونی
جامعه، «آرمان» با دکتر امیر محبیان تئوریسین جریان اصولگرا و موسس حزب
نواندیشان گفتوگو کرده است. دکتر محبیان معتقد است: «حوزه سیاست در ایران
حوزه حل مسئله نیست؛ متاسفانه حوزه نان خوردن از مسئله است. سیاستمداران ما
بیشتر مسئله سازند تا حل كننده مسئله. دنبال راه حل بودن در حوزه سیاسی در
ایران به راه خطا رفتن است. اشتباهی كه اصلاحطلبان كردند. حوزه سیاست
متاسفانه حوزه بازی با اوهام شده است. واقعیت جامعه در حوزه اقتصاد جاری
است. مشكل جامعه ما مشكل مدیریتی است در اكثر حوزهها». در ادامه این
گفتوگو را میخوانید.
با
توجه به افزایش فشارهای اقتصادی در سال98 در ایران و اتفاقاتی که در
کشورهایی مانند فرانسه و ونزوئلا رخ داده به چه میزان احتمال این مسئله
وجود دارد که در ایران نیز شاهد واکنش مردم نسبت به وضعیت اقتصادی باشیم؟ این
اعتراضات به وضعیت اقتصادی هم اكنون نیز رخ میدهد و امری عجیب نیست.
البته این اعتراضات موضوعی و غیر جریانی است. احتمال تبدیل شدن آن به
جریانات منطقه ای و سراسری هم چنانچه در دی سال ٩٦ رخ داد؛ ناممكن نیست. از
نظر من این اعتراضات امری غیر طبیعی نیست. نظام باید در برابر این وضعیت
جدید رویكرد و حتی راهبرد جدیدی اتخاذ كند. اینكه مردم در برابر مسائل حل
نشده اعتراض كنند امری كاملا طبیعی است. اگر دیدیم كسی اعتراض نكرد باید
تعجب كرد. اما از آنجا كه ظرف دهههای گذشته مردم به دلایلی چون وقوع
انقلاب كه ظرفیت عظیم اعتراضی را تخلیه كرد؛ جنگ تحمیلی و اقدامات تروریستی
اوایل دهه شصت كه فضا را طبیعتا بستهتر كرد؛ از بیان اعتراضات خودداری
میكردند؛ بخشی از مسئولان گمان بردند كه كه عدم اعتراض وضعی طبیعی است!
نظام اكنون در جایگاهی است كه باید اعتراض را كه به عنوان حق قانونی به
رسمیت شناخته، عملا اجازه دهد اعتراض وجود داشته باشد. اعتراض نباید عملی
ضد انقلابی تلقی شود. اعتراض عملی اصلاحی توسط ذینفعان است. برخلاف بعضی
افراد معتقدم این اعتراضاتی كه اینجا و آنجا رخ میدهد ثمره انقلاب است نه
علیه آن نظام باید به اعمال حق اعتراض توسط مردم افتخار كند نه آنكه نگران
آن باشد؛ آنچه كه نظام باید نگران آن باشد ضعف های مدیریتی است كه عامل
اعتراضات است. از سوی دیگر اگر اعتراضات را به عنوان ثمره انقلاب و نماد
آزادی سیاسی به رسمیت بشناسیم ؛ عملا این حربه از دست اپوزیسیون خارج
میشود.
به نظر میرسد
جنبشهای عصر کنونی مانند آنچه درباره جلیقه زردها در فرانسه یا در ونزوئلا
رخ داده منشأ اقتصادی دارد و دیر یا زود به کشورهای دیگر جهان نیز سرایت
خواهد کرد. در چنین شرایطی کدام کشورها در معرض آسیب بیشتری قرار خواهند
گرفت؟ هر چند ماهیت این اعتراضات اقتصادی است اما آنها را نباید
لزوما از یك جنس دانست. اعتراضات در فرانسه درونی است در حالی كه در
ونزوئلا روشن است كه آمریكا در پی سرمایه گذاری روی آن برای تحت كنترل
درآوردن یك كشور موثر در جریان انرژی است. طبعا قدرت اقتصاد یك كشور لزوما
به معنای حل همه معضلات نیست. نظامهای اقتصادی آمریكا و فرانسه و عموم
كشورهای سرمایهداری هر چند قدرتمند هستند اما شكافهای عمیق اقتصادی در
آنها به وضوح در حال افزایش است. سرمایهداری در برابر اردوگاه كمونیستی
توانست با موفقیت از تفاوت سطح زندگی در اردوگاه برای نامطلوب نشان دادن
نظام كمونیستی استفاده كند اما به گمان من معلوم نیست در برابر سوسیالیسم
اروپایی هم به همین اندازه موفق باشد. البته گفته میشود كه وضعیت فرانسه
محصول نبرد روتچیلدها و راكفلرهاست. من اطلاعی از پشت پرده این نبردها
اقتصادی ندارم اما بحران عدالت یا به عبارتی شدت گرفتن تبعیض ممكن است بستر
احیای نوعی سوسیالیسم نرم و انسانی باشد.
آیا
با گسترش و تعمیق فضای مجازی در زندگی مردم جهان جوامع مختلف در معرض
جنبشهای بیسر (بدون رهبر) قرار گرفتهاند که توسط فضای مجازی مدیریت
میشود؟ گمانهزنیهایی که درباره فیلترینگ فضای مجازی در ایران مطرح
میشود به چه میزان به این رویکرد جهانی ارتباط دارد؟ این
جنبشها را بیش از آنكه جنبش بی سر بدانیم به گمانم باید جنبش های غریزی
دانست. نیازهای غریزی برای زندگی بهتر و امنیت اقتصادی مردم، نفرت از تبعیض
و هراس از فقرا از درون با هم متحد میكند. در این حالت مردم مثل توده های
عظیم پرندگانی كه غریزی در پرواز هماهنگ میشوند؛ در هماهنگی باهم عمل
خواهند كرد. اینها برای رمزگشایی كدهای سیاسی به درون مراجعه میكنند. اما
طبعا جوامع مجازی موجود انحصار اطلاعاتی حاكمیتها را در هم میشكند اما
خوشباوری و سادهنگری است كه تصور كنیم كه جریان اطلاعات درون جوامع مجازی
تحت مدیریت نیست. اهل فن میدانند كه دادههای عظیم (بیگ دیتا) چگونه توسط
هوش مصنوعی دادهكاوی شده و مدلهای رفتاری استخراج میشود؛ بنابراین
جوامع مجازی در جوامع جهان سوم و حتی اروپایی عامل تشدید كننده اعتراضات و
حتی تسهیلگر تبدیل میشود اما اگر یك طرف قضیه منافع آمریكا باشد به راحتی
خنثی و بیطرف بودن را كنار میگذارند. چنانچه اخیرا دیدیم در اینستاگرام،
تیك آبی مادورو رئیس جمهور ونزوئلا حذف شد و بهجای آن به رقیبش داده شد و
او را رسمیت دادند؛ زیرا سیاست رسمی آمریكا اینگونه اقتضاء میكند. در مورد
ایران روشن است كه سیاست مدیریتی دیده نمیشود تنها رویكرد ممانعتی را
شاهدیم. این رویكرد بهدلیل توسعه و پیشرفت و پیچیده شدن روزافزون فناوری
محكوم به شكست است. ایران باید در برابر رشد جوامع مجازی رویكرد مدیریتی را
جایگزین رویكرد ممانعتی كند.
به
نظر شما مهمترین تفاوتهای عصر کنونی با جنبشهای گذشته چیست؟ این وضعیت
در ایران چه تفاوتهایی پیدا کرده است؟آیا همچنان با لقب دادن به جنبشهای
اجتماعی مانند فتنه، کودتای مخملی و توطئه دشمن میتوان جنبشهای اجتماعی
را مهار کرد؟ جنبش های اجتماعی در دوران گذشته بیشتر ماهیت منطقه
ای داشتند و كمتر از همدیگر متاثر میشدند اما در دنیای كنونی بهدلیل
گسترش رسانهها و نزدیكتر شدن تعاملات عملا جنبشها نه فقط از هم تاثیر
میگیرند بلكه بیش از پیش بههم شبیه شدهاند. اساسا انسانها و جوامع و
مطالبات و رفتارها در حال شبیه شدن است. در ایران آنچه كه شاهد آن هستیم
تحول كیفی در مطالبات است. در بیست تا ده سال گذشته حركت های اعتراضی در
ایران بیشتر نمایشگر مطالبات طبقات متوسط و روشنفكر بود. آزادیهای اجتماعی
و سیاسی بیشتر اما ظرف چند سال گذشته طبقات عامل اعتراضات تغییر كردهاند.
اكنون طبقات عامل بیشتر لایه های پایین طبقات متوسط و طبقات فقیر هستند و
جنس مطالبات هم اقتصادی است. جنس مواجهه با مطالبات در این دو رویكرد كاملا
متفاوت و مرتبط با جنس هر دو حركت است. حركت محافظه كارانه روشنفكرانه
بهراحتی كنترل میشود اما حركت مطالبات طبقات فرودست پتانسیل رادیكال شدن
دارد. فراموش نكنیم اعتراض، مسئله حل نشده است. باید مسائل را حل كرد تا
اعتراض كاهش یابد. تعویق حل مسئله، فقط به رادیكال شدن وضع میانجامد.
عبور
مردم از جریانهای سیاسی و ناتوانی و ناکارآمدی جریانهای سیاسی در تحقق
مطالبات مردم سبب نادیده گرفته شدن امر سیاسی در ایران و پررنگ شدن
چالشهای اجتماعی و اقتصادی شده است. آیا جامعه ایران در آستانه فروپاشی
امر سیاسی قرار گرفته است؟ باور من این است كه حوزه سیاست در
ایران حوزه حل مساله نیست؛ متاسفانه حوزه نان خوردن از مسئله است.
سیاستمداران ما بیشتر مساله سازند تا حل كننده مسئله. اساسا مشكل جامعه ما
در جای دیگری قرار دارد. پرسش اساسی این است كه مردم برای چه حكومت تشكیل
میدهند. ممكن است دهها دلیل در حوزه فلسفه سیاسی مطرح شود اما مهمترین و
ابتداییترین دلیل از منظر مردم برای تشكیل حكومت آن است كه مشكلات و
مسائل مردم حل شود. همه مسائل دیگر ازجمله آرمانها بعد از این مطرح
میشود. مردم میگویم منظورم توده مردم است نه نخبگان. طبعا انتظار مردم حل
مسائل اولیه و طبیعی است، اما تجربه من نشان میدهد دنبال راه حل بودن در
حوزه سیاسی در ایران به راه خطا رفتن است؛ یعنی همان اشتباهی كه
اصلاحطلبان كردند. حوزه سیاست متاسفانه حوزه بازی با اوهام شده است.
واقعیت جامعه در حوزه اقتصاد جاری است. مشكل جامعه ما مشكل مدیریتی است در
اكثر حوزه ها. مدیران با كفایت با نگرش حل مسئله همه بحرانها را حل
میكنند؛ امر سیاسی روی دوش مدیریت با كفایت استوار میشود و در صورت
بیكفایتی مدیریتی به زمین میخورد.
آیا
مردم ایران در حال نقل مکان از زیست جهان سیاسی به زیست جهان اجتماعی و
فرهنگی هستند؟ این در حالی است که زیست جهان سیاسی در سالهای گذشته مردم
را سرخورده و ناامید کرده و نتوانسته جهانی همراه با آرامش و رفاه را برای
آنها فراهم کند. اساسا در ایران حركتهای طبقات متوسط و مرفه در
بستر مطالبات اجتماعی و كمی هم سیاسی است در مقابل مطالبات طبقات فرودست در
بستر مطالبات اقتصادی جریان دارد. اصلاحطلبان تلاش كردند مطالبات طبقات
متوسط را در دوم خرداد ٧٦ به بعد كاملا سیاسی كنند چون خودشان اهداف سیاسی
داشتند؛ اما واقعیت مطالبات طبقات متوسط، اجتماعی بود برای همین بود كه
مخاطبانشان هیچ پروژه سیاسی را تا پایان با آنها نیامدند. تا آنجا هم كه
آمدند اشتباه اصولگرایان بود؛ اصولگرایان در مواجهه با اصلاحطلبان، فشار
اجتماعی را بالا میبردند و بستن فضای اجتماعی را بیشتر میكردند؛ نتیجه آن
این بود كه واكنش طبقه متوسط به صورت رویگردانی از اصولگرایان و حمایت
انفعالی از اصلاحطلبان در حوزه سیاست خودش را نشان میداد. روشنتر بگویم
ثمره حركات افراطیون اصولگرا در اجتماع را اصلاحطلبان در سیاست میچیدند.
به
نظر شما حسن روحانی و مخالفانش امروز در چه نقطهای از تاریخ ایران
ایستادهاند و تاریخ در آینده چه قضاوتی درباره آنها خواهد کرد؟ آیا دوران
حسن روحانی پتانسیل این را دارد که زمینهساز یک دگردیسی عمیق اجتماعی و
سیاسی در ایران شود؟ صریح بگویم دولت روحانی هیچ تصویر برجسته
بهیاد ماندنی حداقل تاكنون از خود ایجاد نكرده است. وقتی به دولت هاشمی یا
خاتمی یا احمدینژاد فكر میكنیم یك یا دو تصویر و صفت در ذهنمان نقش
میبندد؛ مثبت یا منفی! بیبرنامگی دولت روحانی در مدیریت همانگونه كه در
اولین نشست با روحانی در ساختمان مطالعات استراتژیك مجمع تشخیص در حضور خود
ایشان یادآوری و پیشبینی كردم؛ این دولت را به دولتی خنثی و فاقد تصویر
برجسته مبدل ساخته است. روحانی حداقل میتوانست دولتی تخصص محور باشد؛
میتوانست با مشورت متخصصان اقتصادی گره های اقتصادی را بگشاید. حركت
یارانه دهی عوامانه را به هدفمندسازی یارانهها در همه حوزهها تبدیل كند.
بانكها را به تسهیلگر روابط اقتصادی بهویژه حامی تولید مبدل كند و جلوی
دلالی آنها را بگیرد؛ فضای اقتصاد رانتیر را به فضای شفاف و غیر مافیایی
تبدیل كند. حداقل یك گره اساسی را در زندگی مردم بگشاید؛ طرح سلامتش را به
گونهای به نتیجه میرساند كه حداقل جامعه رو به میانسالی و پیری را از
دغدغه سلامت و بهداشت برهاند. همه كارها نیمه كاره و اصرار بر حفظ مدیرانی
كه مردم آنها را كم تحرك و بیاعتنا به دغدغههای خود میدانند. شاید اگر
روزی بخواهند تصویری از این دولت به ذهن آورند؛ تصویر «دولت بوروكراتهای
پیر پولدار» بیشتر بهیاد بیاید. در حالی كه واقعا تمایل داشته و دارم كه
تصویر «دولت مدیران جوان و شجاع و متخصص» در اذهان میماند؛ البته هنوز هم
دیر نیست. دو سال وقت كمی نیست.
آیا
زمان آن فرا نرسیده که جریانهای سیاسی به جای فرار به جلو در رویکرد و
عملکرد خود تجدید نظر کنند و به جای سرپوش گذاشتن به ضعفهای خود با مردم
صادقانه گفتوگو کنند؟ فضای سیاسی ایران كاملا تغییر كرده است
اما جریانات سیاسی اگر هم این را فهمیده باشند مایل نیستند رفتار خود را
تغییر دهند؛ تصور كنید شناگر ماهری كه در رودخانه خشك شده هنوز با اصرار
روی زمین خشك نمایش شنا میدهد و تعجب میكند چرا به پیش نمیرود. باید روی
پای خود بایستند و اقتضائات جدید را بفهمند. آنچه هاشمی را از میدان بهدر
كرد همین تغییر فضای سیاسی بعد از دوم خرداد بود؛ هاشمی سلطان فضای سیاست
مبتنی بر لابی و تعاملات پشت پرده بود اما بعد از دوم خرداد كه بازیها در
برابر افكار عمومی انجام میشد؛ هاشمی ضعیف شد و بیش از ده سال طول كشید تا
شرایط جدید را تحلیل كند البته دیگر نفوذ سابق احیا نشد. اصولگرایان هم
باید از مدل اتكا به قدرت و پنهان شدن پشت نهادهای قدرت دست بردارند.
احمدینژاد این مسئله را زود فهمید و سراغ توده مردم رفت؛ البته اتكا به
توده مردم و ادبیات مطلوب آنها برای كسب قدرت سودمند است، اما چون به دولت
رسیدی باید با كمك نخبگان منافع تودهها را تامین كرد؛ والا حرف و حرف و
شعار دردی را دوا نمیكند.
در
شرایط کنونی مهمترین چالشها و راههای برون رفت مشکلات کشور را در چه
میدانید؟ به نظر شما برای عبور از این چالشهای عمیق اجتماعی، اقتصادی و
سیاسی چه باید کرد؟ آیا همچنان میتوان به تدبیر سیاسیون امید داشت؟ مهمترین
چالش كشور را ضعف مدیریت در حوزههای مختلف میدانم؛ پیرشدگی، غیر متخصص
بودن، رابطه سالاری بهجای شایسته سالاری، تلاش برای بقا در پست مدیریت به
هر قیمت، گسترش فرهنگ چاپلوسی و سفلهپروری همگی محصول فضای ناشفاف است؛
یكی از مهمترین راههای مقابله با این فضای ناسالم مدیریتی تشویق نقد و
ایجاد فضای شفاف است. ما به یك دوره شفافیت حتی افراطی و نقد بیرحمانه نیاز
داریم تا مدیران نالایقی كه ریشههای عمیق در پیكره بوروكراسی ما ایجاد
كردهاند ریشهكن كنیم. در این مسیر روزنامهنگاران باید در صف اول عمل
كنند و برای آنان به عنوان سربازان صف نخست جهاد شفافیت باید قانونا مصونیت
ایجاد كرد.
با توجه به
شرایط موجود جامعه و ناامیدی نسبت به جریانهای سیاسی چگونه میتوان امید
را به مردم بازگرداند و انتظار داشت آنها دوباره در دو انتخابات آینده به
صورت جدی در پای صندوقهای رأی حضور پیدا کنند؟ مردم پای صندوق
های رأی خواهند آمد ولی دغدغه فقط آوردن مردم پای صندوق آرا نیست. دغدغه
واقعی احیای اعتماد و امید مردم به كفایت دستگاه مدیریتی كشور است. شأن
مردم ما و ظرفیتهای كشور اقتضا میكند در نقاط بالاتری از سطح رفاه و
آسایش زیست كنند ضعف مدیریتی منابع كشور را به هرز داده است. انقلاب
مدیریتی لازم است. فرمول این است؛ «هر مدیری كه توانایی حل مسئله دارد
بماند هر مدیری كه توانایی ندارد یا مسئلهساز است برود». شعار و ادعا مهم
نیست؛ خروجی كار مهم است. یك راه تشخیص مهم و ساده هم وجود دارد؛ رضایت
مردم و بس.
http://www.RaheNou.ir/fa/News/59304/دکتر-امیر-محبیان--«مساله-اعتراض»-را-حل-كنیم-تا-فضا-رادیكال-نشود--مشكل-جامعه-ما-مشكل-مدیریتی-است
|