سياست خارجي با معامله ساختمان فرق ميکند
سه شنبه 19 بهمن 1395 - 1:30:38 PM
آريا
|
|
راه نو- محمدجواد ظريف در گفتگو با روزنامه اطلاعات با اشاره به اينکه با روي کار
آمدن دولت ترامپ در آمريکا، روزهاي دشواري در پيش است، با اين حال خاطرنشان
کرد که ساختار داخلي آمريکا و روابط بينالملل و معادلههاي بينالمللي
خود را تحميل ميکنند و بر عملي شدن وعدههاي رئيس جمهوري جديد آمريکا
تأثير ميگذارند. متن گفتگو در پي ميآيد:
* تحليل شما از سياستهايي که ترامپ به عنوان رئيس جمهوري جديد آمريکا دنبال ميکند چيست؟
آقاي
ترامپ، پديدهاي است که علاوه بر قسمتهاي شخصيتياش، نمايانگر يک واکنش
تقريباً جهاني به روند جهانيشدن است و برخي سياستهايي که براي آمريکا و
غرب، هزينه زيادي داشته است. اين به معناي آن نيست که پاسخ به اين
سياستهاي پرهزينه، هزينه نداشته باشد، نه؛ اگر شرايط آمريکا را در نظر
بگيريد و هزينههايي که از دوران کلينتون يا حتي از دوران بوش پدر، براي
تبديل يک پيروزي موقتي از نظر بسياري، متوهمانه در جنگ سرد ايجاد شد و
ميخواستند اين اتفاق را که خيال ميکردند پيروزي است ـ من اخيراً در
مقالهاي نوشتهام که اين شکستِ شوروي بود نه پيروزي آمريکا،تبديل به تفوق
درازمدت کنند؛ يعني نهادينه شود. اين نهادينهکردن، هزينههاي سنگيني
براي آمريکا داشته و جامعه آمريکايي سعي کرد اين هزينههارا با تلاش براي
تغيير در طول دو انتخابات رياستجمهوري گذشته جبران کند. آقاي اوباما شايد
دورترين يا بيشترين نمايندة تغيير در زماني که انتخاب شد، بود. قيافهاش
هم نشان ميداد سياست آمريکا تغيير کرده است. در دوران آقاي ترامپ هم، همين
شرايط خواهد بود. دورترين فرد به دستگاه حاکمة آمريکا يا آنکه جامعة
حکومتي آمريکا به آن ميگويندStability، آقاي ترامپ بود. همين فرد جاذبة
قابلتوجهي داشت مخصوصاً که با توجه به فشارهايي که يک واقعيت فناوري است و
الزاماً ربطي به سياستهاي اقتصادي هيچکس ندارد، جامعة آمريکايي بسياري از
شغلهايش را از دست داد، نه الزاماً اينکه شغلها از کشور خارج شده باشند
که بسياري خارج شدند، اما اين واقعيت که بسياري از شغلها تبديل به ربات،
تکنولوژي و فناوري شدهاند؛ به هرحال اين يک نگراني و ناراحتي در قاطبة
مردم ايجاد کرده بود که نتيجهاش شد؛ اين مجموعه، يعني هزينههاي تلاش
آمريکا براي نهادينهکردن آن برتري موقتي که احساس ميکردند و ديگري،
هزينههاي پيشرفتهاي فناوري که در نتيجة آن، کمشدن کار بود. درست است که
در جوامعي مثل ژاپن، اين اتفاق نيفتاده اما در آمريکا، با توجه به
پديدههاي مختلفي که در داخل آمريکا وجود داشته، اين اتفاق افتاده است و
نتيجهاش آقاي ترامپ شد؛ لذا اين تحول را ميتوانستيم پيشبيني کنيم کما
اينکه موفقيت آقاي اوباما قابل پيشبيني بود. آقاي ترامپ هم موفقيتش قابل
پيشبيني بود. البته نکات دور از ذهني در موفقيت آقاي ترامپ وجود دارد که
مهمترين آن اينکه فردي که هيچ ماشين سياسي داخلي نداشت با اينکه در آراي
مردمي شکست خورد، توانست در آراي الکترال پيروز شود. معمولاً توقع داريد از
فرد سياسيتري مثل خانم کلينتون بتواند اين معادله را معکوس کند و آراء را
نبرد، ولي الکترال را ببرد. ولي ماجراي ترامپ تحول جالبي است. براي خود من
به عنوان فردي که نزديک 40 سال است سياست آمريکا را دنبال ميکند فهمش کمي
دشوار است اينکه چطور آقاي ترامپ توانست موفق شود.
مجموعة اين
شرايط باعث شد پديدهاي به اسم آقاي ترامپ روي کار بيايد. از اين پديده
نميشود توقع داشت که کاملاً در چارچوب پيشبينيهاي به اصطلاح پيشگوهاي
سياسي عمل بکند. نکتهاي اينجا وجود دارد . آقاي کيسينجر هم اين نکته را
متذکر شده که سياست خارجي با معامله براي خريد يک ساختمان يا زمين تفاوت
دارد و اينجاست که با توجه به پيچيدگيهاي جامعة بينالمللي و متغيرهايي
که در جامعة بينالمللي وجود دارد بسياري از شعارهايي که آقاي ترامپ در
دوران انتخاباتي، مطرح کرد يا ديگران مطرح کردهاند غيرقابل حصول ميشود.
اين درست که ايشان تلاش دارد به وعدههاي انتخاباتي که داده است عمل کند،
اما بسياري از اين وعدهها، باتوجه به واقعيات جامعة بينالمللي معلوم
نيست چندان شدني باشد و واقعيتها بعد از چند هفتة اول که شرايط هيجاني است
خودش را تحميل ميکند. درچارچوب نظريههاي روابط بينالملل، شرايط تحول
در يک وضع، متأثر از ساختار و کارگزاراست. ترامپ تاکنون به عنوان کارگزار
توانسته است خودش را بر ساختار تحميل کند. اينکه تا چه اندازه بتواند اين
مسير را پيش برود فکر ميکنم در يک مقطعي هم ساختار داخلي آمريکا، هم
ساختار روابط بينالملل و معادلههاي بينالمللي، خودش را تا حدي تحميل
خواهد کرد.
* جناب ظريف! ترامپ، در بدو ورود به کاخ سفيد به مهمترين
«موضوع» و بلکه مهمترين «معضل» دنيا تبديل شده است. رفتارهاي او به قدري
افراطي، راستگرا، محافظهکار و توام با ژستهاي پوپوليستي است که حيرت و
عکسالعمل متحدان اروپايي ايالات متحده را برانگيخته است. تحليل شما از چهل
و پنجمين رئيس جمهوري آمريکا چيست؟
همزمان با ورود ترامپ به عرصه
سياست به عنوان رئيس جمهوري آمريکا تحولي در انگليس اتفاق افتاد و آن، خروج
ازاتحاديه اروپاست و انگليس هم براي يافتن شرکاي تجاري و هم براي يافتن
شرکاي سياسياش تلاش ميکند که متأسفانه اين رفتار در حرکتهاي
غيرواقعبينانهاي که در منطقه ما داشته مشاهده شده است. اين رفتار ممکن
است تا حدي مسير انگليس را از بقيه کشورهاي اروپايي جدا کند و اين موضوع را
در تحولات چندي پيش به ويژه سفر خانم ترزا مي به واشنگتن تا حد قابلتوجهي
مشاهده کرديم. البته بقيه اروپا گرايشي به سمت راست دارند و معلوم نيست
انتخابات آيندهاي که در کشورهاي مختلف اروپايي انجام ميشود، مخصوصاً در
فرانسه، چه حاصل و نتيجهاي داشته باشد. هنوز پيشبيني قطعي خيلي زود است،
اما گمان ميرود به سمت راستگرايي بروند. البته من اروپاشناس نيستم، ليکن
پيشبينيها به آن سمت حرکت ميکند.
من احساس ميکنم اروپا در حوزههايي
برابر آقاي ترامپ مقاومت ميکند و در حوزههايي با او همراهي خواهد کرد و
ترامپ هم همانطور که در سفر خانم ترزا مي ديده شد در مورد موضوعي مثل ناتو،
به اروپا نزديک شد، يعني الزاماً اين نزديکشدن همواره از طرف اروپا به
سوي آمريکا نخواهد بود؛ بلکه در بعضي از موارد مشاهده خواهيم کرد که
آمريکا، ناگزير ميشود به اروپا نزديک شود. همين تحولات در زمان بوش پسر هم
اتفاق افتاد، يعني در مواردي اروپا به آمريکا نزديک شد که متأسفانه يکي از
آن موارد، موضوع ايران بود. در مواردي هم آمريکا به اروپا نزديک شد البته
در موضوع ايران، اول آمريکا به اروپا نزديک شد بعد اروپا به آمريکا. چنانکه
گفتم در روابط بينالملل پيچيدگيهايي وجود دارد و روابط بينالملل را
بايد با همه پيچيدگيها ببينيد. اگر کسي بخواهد روابط بينالملل را ساده
کند در حالت شکلي، همه مقابل آقاي ترامپ مقاومت ميکنند يا به سمت ترامپ
ميروند او را ميپذيرند .اين جملات بسيط، نميتواند شرايط بينالمللي را
تعيين کند. نکته ديگري که هست اين که در اين شرايط، دنيا هم در حال گذار
است. مدت بيش از 26 سال شرايط گذار را در دنيا داريم. هم سياست در اروپا در
حال گذار است، هم در آمريکا. معمولاً شرايط گذار بسيار سيال هم هست. در
شرايط سيال، همه دارند تلاش ميکنند بيشترين تأثير را بگذارند. اکنون رژيم
صهيونيستي و مشخصاً لابيهاي راستگرا در آمريکا، بيشترين تلاش را دارند.
بعضي از کشورهاي عربي، بيشترين تلاش را دارند چون در شرايط سيال، هيچ چيز
سر جاي خود نيست، لذا همه چيز قابل تبديل و تغيير است و اينجاست که تلاشها
همه ميتواند تاثيرگذار باشد. تحولات هم ميتواند تاثيرگذار باشد يعني
وقتي که آقاي بوش پسر، رئيسجمهوري آمريکا شد همه فکر ميکردند که يک سياست
گرايش به مسائل اقتصادي پيش ميآيد. حادثهاي مثل 11 سپتامبر باعث شد که
گرايش و رويکرد جديدي در سياست آمريکا پيدا شود، لذا اين که بعضيها
معتقدند اين حادثه، ساختگي بود يا نبود، اما واقعاً اين اعتقاد را دارم
تحولي بود و الزاماً هم ساختگي نبود، ولي گروهي از کنشگران در داخل آمريکا
و کنشگراني از بيرون آمريکا آمدند سوار اين حادثه شدند و واقعياتي را رقم
زدند که بيشترين هزينهاش را خود آمريکا پرداخته است. اگر آقاي ترامپ تلاش
کند همان تندرويها را داشته باشد، حتماً بيشترين هزينهاش را خود
آمريکاييها ميپردازند، اما واقعياتي هست که در شرايط ويژه اتفاق ميافتد و
بعد با توجه به سيال بودن موضوع، همه اين کنشگران وارد ميشوند و تلاش
ميکنند تأثير بگذارند. اينجا ديگر ميزان کنشگري و تلاش تاثيرگذاري مهم
است. . اگر آقاي ترامپ، صدور ويزا را براي ايرانيها لغو کرده و از
«تي.پي.پي» و مشارکت در اقيانوس آرام خارج شده بخواهد از «نفتا» هم خارج
شود يا مورد بازنگري جدي قرار دهد، خودش هم متاثر ميشود. آسياي دور واروپا
متاثر ميشوند. اروپا اکنون چند تا موضوع عمده داردکه برجام،
يکيازآنهاست.
براي فرانسويها، کنوانسيون تغييرات آب و هوايي و توافقي
که در پاريس شد، مهم است. مهمترين دستاورد خانم «مي» نخست وزير انگليس
اين بود که از آقاي ترامپ اين يک جمله را گرفت که ناتو نقش بسيار مهمي
دارد.
موضوع ناتو براي بسياري از کشورهاي اروپاي شرقي سابق، حياتي است.
براي رژيم صهيونيستي هم جا انداختن دستور کار ضد ايراني مهم است. با
گرايشهايي که آقاي ترامپ دارد همه اين کنشگران تلاش خواهند کرد در روزها،
هفتهها و ماههاي آينده بيشترين تأثير را بگذارند. آنچه در اين ميان به
عنوان موضوعي بسيار تعيينکننده به نظر ميآيد، رابطه شخصياي است که ترامپ
ميخواهد با پوتين ايجاد کند و تعامل شکل بگيرد . به نظر من بخشي از اين
رابطه به ارتباط ميان ساختار و کارگزار و بخش ديگر به خوشبيني متقابل
ترامپ و پوتين نسبت به هم برميگردد که ميتواند بر اين روابط تأثير
بگذارد؛ اما ساختارها و واقعيات رقابت آمريکا و روسيه در بعضي موارد
ميتواند مانع باشد.
* جناب ظريف! سايت معتبر گلوبال ريسرچ نقل کرده
است که ترامپ به ژنرالهاي آمريکايي گفته است که خودتان را براي جنگ جهاني
آماده کنيد. آيا اين رفتارها، صرفاً ادامه ژست انتخاباتي به منزله از دست
ندادن هواداران داخلي است يا ممکن است اين رئيسجمهوري واقعاً دست به
ماجراجويي بزند؟ آيا اروپا ترامپ را همراهي ميکند يا در برابر او
ميايستد؟
البته همه کنشگران ميتوانند انتخابهاي مختلفي داشته باشند.
آقاي ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتي حرفهايي زده و گرايشهايي براي
بازسازي وضع اقتصادي آمريکا دارد و اولويتهاي هم در اين حوزه قائل شده
است، لذا اکثر اقداماتي که کرده به خيال خودش در دو حوزه تأمين امنيت داخلي
آمريکا بوده است.
البته اين تصميم بسيار نسنجيده غيرقانوني و غيرانساني
براي امنيت داخلي آمريکا مضر است ؛ اگر چه ترامپ تصور ميکند براي تأمين
امنيت داخلياش است. کار ديگري که ترامپ ميخواهد براي اقتصاد داخلي
آمريکا انجام دهد تقويت کار و محيط کار است. از زماني که رئيس جمهور شده
تلاشهايي در اين چارچوب کرده است و افتخار هم ميکند به اين تلاشها که
شرکتهاي آمريکايي بيرون آمريکا کار ايجاد نکنند، بلکه اين کار در داخل
کشور ايجاد شود. در اين راه پيشنهادهاي متعددي داده است. موضوع ساخت ديوار
در مرز با مکزيک، در چارچوب اولويت اقتصادي است. مجموعه اين مسائل باعث
ميشود تصورتان اين باشد که آقاي ترامپ کمتر به دنبال ماجراجويي نظامي
خواهد بود. آن نکتهاي که در جواب سئوال قبل گفتم اين بود که بايد هميشه
مدنظر داشته باشيم، همين تصور در مورد آقاي بوش و مخصوصاً آقاي چني هم بود.
يعني وقتي که آقاي چني به عنوان فرد نفتي سابقهدار که حتي در ايران در
قالب شرکتهاليبرتون و نمايندگيهاي خارجياش حضور داشت، معاون رئيسجمهوري
آمريکا شد، هيچکس فکر نميکرد فردي با گرايش اقتصاد محور نفتي دست به
اقدامات آنچناني بزند اما تحولي مثل 11سپتامبر باعث شد آقاي بوش تبديل به
رئيس جمهوري جنگ شود. بوش به خودش ميگفت word president . يک حادثه ممکن
است فضا را عوض کند. اما در آن شکل هم آقاي ترامپ و هم اطرافيانش مستعد
چنين تحولي هستند. آقاي ترامپ دستوري داده که بخشي ازآن با روحياتش سازگاري
دارد، اما اينکه بدون هيچ مقدمهاي وارد يک برخورد نظامي بشود، به نظر
ميرسد که با بقيه سياستهايش، سازگاري ندارد، مگر اينکه شرايط، اينگونه
به او تحميل شود يا اينکه برخي در داخل حاکميت آمريکا يا برخي از کنشگران
بيرون آمريکا مثل رژيمصهيونيستي يا ساير کشورهايي که در اين منطقه به
دنبال درگيري و تشنج هستند، چنين وضعي را تحميل کند.
* آيا باتوجه به سياستهاي ترامپ بايد نگران سرانجام برجام بود؟
برجام
فقط توافق ما با آمريکا نيست. برجام يک توافق چندجانبه است. به نظر من
برجام واقعيتي است و اکنون دارد عمل ميکند با اين که آمريکاييها، نه در
دوران آقاي اوباما و نه در دوران آقاي ترامپ علاقهاي ندارند کمک بکنند.
از
سوي ديگر برنامه هستهاي سرمايه ماست و ما تمام تلاشمان را در طول مذاکرات
کرديم که اصل برنامه هستهاي ما و قسمت مهم آن حفظ شود و ما بحمدالله در
چند روز گذشته طبق برنامه، گازرساني به سانتريفيوژ آيآر 8 را هم انجام
داديم. اين سرمايه ما بود و براي همين در مذاکرات، همه تلاشمان را کرديم که
آن را حفظ کنيم.
بعد از اين که مذاکرات تمام شد همه تلاشمان را کرديم
که در قالب تعهداتمان در برجام، از اين سرمايه پاسداري کنيم. آنها هم خيال
ميکنند تحريم براي آنها سرمايه است که البته به شدت در اشتباهند. معتقديم
تحريم براي آنها، وَبال و هزينه است به جاي اينکه سرمايه باشد. اين تصور
را جامعه سياسي آمريکا به صورت کلي، نه فقط آقاي اوباما يا ترامپ يا خانم
کلينتون دارد و بسيار وابسته به تحريم هستند. آمريکا، کشوري است که بيشترين
تحريم را عليه بيشترين تعداد کشورها داشته است. يعني اگر سابقه تاريخي
آمريکا را نگاه کنيد، ميبينيد که آمريکا براي حدود 50 کشور مضيقه اقتصادي
ايجاد کرده است. آنها احساس ميکنند بزرگترين اقتصاد بازار دنيا هستند،
بنابر اين بزرگترين اهرم بازيشان در روابط بينالملل، اقتصادي و تحريم است و
ميتوانند از آن استفاده کنند .
بااين که بارها تلاششان به شکست
انجاميد، اما تلاش ميکنند که از اين اهرم استفاده کنند، لذا اين که
آمريکاييها، کمال خست را در اجراي تعهداتشان به خرج خواهند داد، واقعيتي
است که متأسفانه در اين مدت هم ديديم. اما آنچه که موفقيت جمهوري اسلامي
بوده اين است که عليرغم احساسي که در آمريکاييها بوده، توانستيم هر کاري
که ضرورت داشته است براي خود انجام داديم.
يعني در حوزه حمل و نقل
توانستيم کار خودمان را انجام بدهيم که البته خيلي راحت نبود. دراين زمينه
چندين ماه به آمريکا فشار آورديم تا در قالب تعهداتشان مجوزبراي ايرباس
صادر کردند. روشهاي مختلفي هم بود و بويينگ را هم کنار ايرباس، قرار داديم
و با استفاده از آن توانستيم هم موافقت براي بويينگ را بگيريم و با فشار
داخلي که ايجاد کرديم موافقت براي ايرباس را هم گرفتيم و اين توفيقات به
راحتي به دست نيامد. همه اينها به خاطر تصوري است که آمريکاييها دارند که
در واقع تحريم برايشان يک سرمايه است، اما ما توانستيم و عليرغم همه
تلاشها، توليد نفت به وضع قبل از تحريمها برگشت و جاي تقدير جدي دارد از
تلاشي که کارکنان صنعت نفت و وزارت نفت، انجام دادند.
همانگونه
ميدانيد تحريم در 3 حوزه حمل و نقل، نفت و بانک بوده است. در حوزه
حملونقل تقريباً همه چيز به روال عادي برگشته و حتي بحث هواپيما که ربطي
به تحريمهاي هستهاي ندارد و از ابتداي انقلاب تحريم هوايي بوديم، رفع
شده است. اگر دقت کرده باشيد سالها طول کشيد تا 600 کارگزاري بانکي ايجاد
کرديم و ظرف مدت 3 ـ 4 سال به 50 کارگزاري کاهش دادند، اما در زمان کوتاهي
270 ـ 280 کارگزاري را فعال کرديم. البته اين را هم بگويم که همان 600
کارگزاري فعال نبودند. همه اين امتيازات را عليرغم مقاومت آمريکا گرفتيم و
آنچه در داخل توجه نشده، اين است که حتي يک روزهمکاران من و ساير
دستگاهها، بيکار نبودند. يک روز آب خوش از گلوي ما پايين نرفت. اينکه
در داخل مورد مهرورزي برخي دوستان بوديم به کنار! به هر حال مجبور بوديم هر
روز براي گرفتن حقمان تلاش کنيم و اين يک واقعيتي در روابط بينالمللي
است. ممکن است در ماههاي آينده، کار مقداري دشوارتر شود. اروپا و بقيه
دنيا بر اجراي برجام اصرار زيادي دارند. در مقابل آمريکاييها حرفهايي
زدهاند و اخيراً ترامپ گفته که اين بدترين توافق است. توضيحي راجع به علت
گفتن اين حرف بدهم. آمريکاييها عادت نکردهاند در روابط بينالملليشان
چيزي کمتر از حداکثر خواستهايشان را به دست آورند. آنها عادت کردهاند
بگويند و طرف مقابل هم قبول کند. آمريکا در برجام تقريباً به هيچيک از
خواستههايش نرسيد. آمريکا ميخواست ايران يک سانتريفيوژ هم نداشته باشد،
که دارد. آمريکا وقتي سانتريفيوژ را پذيرفت ميخواست تحقيق و توسعه ما را
نپذيرد. آمريکاييها تا روز آخر مذاکرات ميگفتند تحقيق و توسعهمان فقط
روي سانتريفيوژهاي مدل پايينتر مثل IR-ONE انجام دهيم، ولي ما تحقيق و
توسعه روي سانتريفيوژ مدل IR-8 هم گرفتيم و امروز بحمدالله IR-8 را از يک
چارچوب مفهومي در ابتداي برجام به يک سانتريفيوژ واقعي که به آن گاز تزريق
ميشود، تبديل کرديم و اين براي آمريکايي بسيار سخت است بپذيرد که وارد
مذاکرهاي شده و به خواستهاش نرسيده و براي همين هم هست که ترامپ ميگويد
تيم آمريکايي بايد از سر مذاکرات بلند ميشد. اما معتقدم آمريکاييها،
بهتر از اين نه گيرشان ميآمد نه در آينده گيرشان ميآيد. لذا اگر دولت
قبلي آمريکا اين توافق را پذيرفت نه به اين دليل بود که علاقهاي به ايران
داشت و نه به اين دليل بود که دولت دچار توهمي بود و نه به اين دليل بود که
خوشخيال بود. به اين دليل بود که همه راهها استفاده کرده بود. سختترين
تحريمها را عليه ايران گذاشتند و بهتر از اين نميتوانستند نتيجه بگيرند و
اين هم نه اين که دستاورد خيلي خوبي براي آمريکا باشد. برجام بعد از شکست
تمام تلاشهاي آمريکا براي رسيدن به اهدافش به دست آمد و به راهحل توافقي
رضايت دادند. در راهحل توافقي، معلوم است که هيچکس به همه اهدافش دسترسي
پيدا نميکند. معتقدم ممکن است ترامپ براي مذاکره مجدد تلاش کند. معلوم
است که نه ايران ونه اروپاييها مذاکره مجدد را نميپذيرند. جامعه
بينالمللي هم قبول نميکند؛ لذا روزهاي دشواري را در پيشرو خواهيم داشت
ضمن اينکه در يک سال گذشته هم روزهاي آساني نداشتيم. تمام حقوقمان را يک
به يک رفتهايم در صحنه مذاکره گرفتيم و انشاءالله باز هم همين کار را
خواهيم کرد و عليرغم اينکه بعضي دوستان در داخل توجهي به اجراي برجام
ندارند
* ارزيابيتان از تلاشهاي ميانجيگرانه کويت براي رفع اختلاف ميان ايران با برخي کشورهاي منطقه بهويژه عربستان چيست؟
براي
جمهورياسلامي، امنيت اين منطقه قسمتي از منافع حياتي ماست و معتقديم
امنيت را بايد کشورهاي منطقه تأمينکنند، لذا هيچگاه دنبال درگيري با
کشورهاي منطقه نبوديم. در اوج جنگ درسال 65 اولين پيشنهاد جمهوري اسلامي
براي ترتيبات امنيت منطقهاي در نامهاي که آقاي دکتر ولايتي به دبير کل
ملل متحد نوشته بود آمد و بههمين دليل در بند 8 قطعنامه 598 به خواست
ايران ترتيبات منطقهاي درج شد. از آن زمان به بعد، همواره ايران بر
ترتيبات امنيت منطقهاي تأکيد کرد. بعد از مذاکرات هستهاي، عليرغم
سياستهاي نابخردانهاي که بعضي کشورهاي منطقه دنبال و تلاش کرده بودند
مانع به نتيجه رسيدن مذاکرات بشوند ـ سوابقش هر روز روشنتر ميشود ـ اولين
کاري که انجام دادم سفر به کويت و قطر در پاسخ به پيشنهادي بود که آنها
کرده بودند. متأسفانه دولت سعودي، مانع اجراي پيشنهاد خودشان شد و بعد هم
تحولاتي که اتفاق افتاد. به نظر ما سياستهاي جنگافروزانهاي که رژيم
سعودي دنبال کرده بيش از همه، امنيت خودشان را به خطر مياندازد و ما مايل
نيستيم ببينيم که امنيت کشورهاي منطقه به خطر افتاده است، چون به هر شکلي
در منطقه، ناامني در هر کشوري باشد، منطقه را براي همه ناامن ميکند؛ لذا
ما استقبال ميکنيم. در ماههاي گذشته از اقداماتي که در اين زمينه توسط
ديگران هم شده است استقبال کرديم. متأسفانه در آن مقطع دولت عربستان دنبال
تنش بود، به جاي اينکه دنبال راهحل باشد. اگر اين ديدگاه آنها تغيير بکند
و اگر به اين نتيجه برسند که دامنزدن به خشونت در سوريه و يمن به نفعشان
نيست؛ دامنزدن به افراطيگري به نفعشان نيست، ما آمادهايم گفتگو کنيم.
شما ببينيد نزديک به 2 سال است مردم بيپناه يمن را هر روز با پيشرفتهترين
وسايل بمباران کردهاند و اين يک ننگ ابدي خواهد بود براي آمريکا و انگليس
و کشورهايي که اين سلاحهاي کشتار انسانهاي بيدفاع را در اختيار آنها
قرار دادهاند و عليرغم مخالفت نه فقط مردمشان بلکه حتي فرهيختگان و
بخشهاي سياستگذاريشان، اين سياست را ادامه دادند و کمک کردند تا اين
اقدامات انجام گيرد. هر زمان که به اين نتيجه برسند که اينها جز خسارت
هيچ فايدهاي برايشان ندارد ـ همانطور که در مورد نفت رسيدند ـ به نظر من
راه براي ورود به نوع ديگري از روابط در اين منطقه ميتواند فراهم باشد و
اين نياز به واقعبيني دارد. سياست جمهوري اسلامي مشخص است. ما براساس
قانون اساسي، هم سلطهپذيري را رد ميکنيم و هم سلطهگري را؛ لذا سياستي که
جمهوري اسلامي دارد مبتني بر تعامل با همه سازنده به ويژه همسايگان است و
زماني که همسايگان ما اين واقعيت را بپذيرند که به حکم تاريخ، جغرافيا و
مشترکات متعددي که بين مردممان هست و تهديدهاي مشترکي که همه مان با آن
مواجهيم، نياز به همکاري داريم، در آن زمان، منطقه يک شريک واقعي مثل
ايران خواهد داشت.
اميدواريم پيامي که امير کويت فرستاد و اعلام آمادگي
کرد از سوي خودشان و ساير حکام کشورهاي شوراي همکاري خليجفارس نشانگر عزم
راسخي باشد؛ در آن صورت اين عزم راسخ در ايران هم وجود دارد. البته بايد
براساس واقعيات و نگاه به آينده باشد و پذيرش اينکه همه بايد به سمت
آينده متفاوت حرکت کنيم.
http://www.RaheNou.ir/fa/News/8465/سياست-خارجي-با-معامله-ساختمان-فرق-ميکند
|