مروجان و قربانيان حقيقي تروريسم
انديشه
بزرگنمايي:
راه نو- تاريخ چند دهه اخير گواه خوبي است که دريابيم براستي چه کساني مصداق واقعي
اين سخن هستند. اگر رئيس جمهوري فعلي امريکا شخصيتي اساساً غيرسياسي و
کماطلاع در اين حوزه است، اما ساير دولتمردان دنيا و افکار عمومي جهاني
هنوز آنقدر از ريشههاي شکلگيري تروريسم کنوني جهان دور نشدهاند، که
فراموش کنند چه کساني بودند که اين آتش جهانسوز را برافروختند و بر
شعلههاي آن دميدند.
درست در همان زماني که امريکاييها براي کسب منافع
سياسي و اقتصادي خود در منطقه با تأسيس طالبان و القاعده در افغانستان و
پاکستان دست به قمار بزرگي زدند، جمهوري اسلامي ايران در سالهاي ابتدايي
تأسيس خود به سر ميبرد که براي تثبيت خود درگير جنگي بزرگ با تروريستهايي
شده بود که امريکاييها حامي آنها بودند.
بد نيست رئيس جمهوري امريکا
کمي به گذشته برگردد و تاريخ را مطالعه کند و ببيند که اگر فعاليت گروهک
تروريستي منافقين با معيارهاي دوگانه غرب تحت عنوان فعاليت سياسي براي به
اصطلاح «مبارزه براي کسب قدرت» توجيه و از آنان حمايت نميشد يا اگر طالبان
و القاعده که ريشههاي شکلگيري تروريسم فعلي در منطقه هستند در راستاي
منافع غرب تأسيس نميشدند و به آنها مشروعيت داده نميشد؛ يا اگر براي
برانداختن حکومتهاي قانوني نظير حاکميت بشار اسد در سوريه از گروههايي
همچون داعش و النصره حمايت نميکرد، شايد امروز تروريسم تا اين اندازه قدرت
نميگرفت و افسارگسيخته و بيپروا وارد ميدان نميشد؛ متأسفانه اين دو
رنگي و وارونه جلوه دادن واقعيتها سالها است که به بخشي از فرهنگ سياسي
غرب تبديل شده است.
در نتيجه آن قمارهاي بزرگ و آن حمايتهاي کور و
نسنجيده، گروههاي تروريستي از کنترل حاميان و مؤسسان آنها خارج شد و
همانهايي که مروج و به وجودآورنده آن بودند، شاهد اقداماتي نظير رخداد 11
سپتامبر و ساير حملات و انفجارهاي تروريستي در قلب سرزمينهاي خود بودند که
تا به امروز هر ساله بر گستره و دامنه آن افزوده ميشود.
پس از آن
رخدادهاي تکاندهنده «مبارزه با تروريسم» به گفتماني پذيرفته شده و جهاني
تبديل شد؛ اما دولتمردان امريکايي و غربي به جاي مبارزه حقيقي با عناصر
واقعي تروريسم که خود در شکلگيري آنها نقش داشتند، هر کشور، گروه و شخصيتي
که ديدگاهش مخالف آنان بود و از نظر آنان مردود و محکوم بود با برچسب
«تروريست» متهم کردند و حملات همهجانبهاي عليه آن صورت دادند. مسير
اشتباهي که غرب تا به امروز نيز همچنان بر تداوم آن اصرار ميورزد.
بر
اين اساس و براي گمراه کردن افکار عمومي جهان نسبت به خطاهاي استراتژيک
شان، ناگهان جنبش مردم فلسطين و لبنان براي احقاق حقوق مردم سرزمين خود
عنوان «تروريستي» يافت و در نتيجه، ايرانِ حامي مقاومت به «حامي تروريسم و
محور شرارت» ملقّب شد. اين فضاسازي در طول سالهاي پس از آن، عليه ايران و
همه کشورهايي که با نظام سلطه مخالف بودند به کار گرفته شد و بهعنوان
حربهاي جهت تضعيف و انزواي آنان مورد استفاده قرار گرفت.
از سوي ديگر،
گروههاي افراطي خشن مورد حمايت مالي و لجستيکي برخي کشورهاي منطقه که تا
آن زمان هنوز تهديدي براي منافع غرب به شمار نميآمدند، اما فرقهگرايي،
افراطيگري و تروريسم را در منطقه ترويج ميدادند، با القاب و عناويني چون
«شبه نظامي» و «جنگجو» معرفي ميشدند. به قول يکي از خود نويسندگان و
تحليلگران امريکايي دلايل ظهور داعش رمز و راز نيست؛ «غرب و متحدان آن فقط
بايد در آينه نگاه کنند.»
آري وضعيتي که امروز در منطقه به وجود آمده
است، اصرار به پيمودن راه خطا در مبارزه با تروريسم حقيقي و قلب واقعيتي
است که غرب به رهبري امريکا در پيش گرفته است.
متأسفانه امريکا و متحدان
منطقهاي آن از همان زمان شکلگيري گروههاي تروريستي تاکنون به سه دليل
عمده انگيزهاي براي مبارزه واقعي با تروريسم ندارند. دليل اول بهرهبرداري
آنها از بحرانسازي گروههاي تروريستي در منطقه در جهت توجيه نفوذ و
مداخلاتشان در منطقه است.
اين مداخلات حتي تا مرز براندازي حاکميتهاي
قانوني در کشورهاي منطقه نيز پيش رفته است که نمونههاي آن تحولات سوريه
است که به بهانه حمايت از اصلاحات و مطالبات سياسي گروههاي به اصطلاح
معارض حکومت بشار اسد آغاز شد.
دليل دوم، اهداف تجزيه طلبانهاي است که
قدرتهاي مداخلهگر در منطقه دنبال ميکنند. امريکا از سالها قبل نقشه
تجزيه خاورميانه را در سر دارد و آن را در چارچوب طرح «خاورميانه بزرگ»
دنبال کرده است. اما دليل سوم، تعهد بيقيد و شرط امريکا به اسرائيل و
تأمين اهداف رژيم صهيونيستي در منطقه است که اساساً بر پايه تروريسم و
اشغالگري شکل گرفته است.
در چارچوب همين انگيزه سوم است که درمييابيم
چرا به زعم امريکا جنبش مردم فلسطين و لبنان تروريستيتر از امثال داعش است
و چرا هدف نهايي امريکا و متحدان منطقهاي آن به جاي نابودي داعش و ديگر
گروههاي تروريستي مشابه در منطقه فروپاشي محور مقاومت در سوريه و لبنان
است.
سفر اخير ترامپ به منطقه و موضعگيريهاي وي و متحدان منطقهاياش
نشان داد که آنان همچنان به پيمودن راه غلط خود در مبارزه با تروريسم اصرار
دارند و اين مردم منطقه و اروپا هستند که همچنان بايد هزينه اين مسير
اشتباه آنان را بپردازند.
رخدادهاي متعدد و تلخ تروريستي سالها و
ماههاي اخير نشان ميدهد که جامعه جهاني بايد اين واقعيت را درک کنند که
تروريسم امروزه حد و مرز نميشناسد و يک پديده جهاني و عالمگستر تبديل شده
است. بيترديد تروريسم و رنج هر انسان در هر نقطه از جهان بر اثر خشونت و
افراط گرايي اندوه بار است، چه در استانبول، مسکو، لندن و پاريس باشد و چه
در تهران؛ اما با استانداردهاي دوگانه هرگز نميتوان تروريسم را نابود
ساخت.
تهديد تروريسم به همان اندازه که سالهاست زندگي را از مردم
افغانستان، عراق و سوريه و.... سلب کرده است، امنيت را از امريکا، اروپا و
ساير کشورهاي منطقه نيز گرفته است، اما نقطه اوج تأسف پس از اين همه فجايع
دردناک زماني است که هنوز هستند دولتها و موجوديتهايي که فکر ميکنند
منافع آنها در گرو طرفداري از گروههاي تروريستي نظير داعش و حاميان آنها و
متهم کردن ديگراني است که خود در حال مبارزهاي واقعي با آنها هستند. تا
زماني که اين تفکر تغيير نکند، مبارزه با تروريسم راه به جايي نميبرد.
تحرکات
عوامفريبانه و ائتلافهاي ساختگي و تدابير سطحي نه تنها حاصلي غير از
برداشتن گام در مسير فريب خود و ديگران ندارد، بلکه جامعه جهاني را از
شناخت ريشههاي واقعي خشونت و تروريسم دورتر ميسازد. واقعيت اين است که
وقتي سردمداران تروريسم نقاب مبارزه با تروريسم به چهره ميزنند، تشخيص مرز
ميان تروريسم و عاملان و حاميان آن مخدوش و شايد هم محو ميشود. در اين
جنجالسازي کساني پرچم مبارزه با تروريسم را در دست گرفتهاند که خود بخشي
غيرقابل انکار از دلايل رشد و گسترش آن هستند.
با اين همه، تروريسم
امروز به يک معضل مشترک جهاني و نگرانکننده تبديل شده است. اگر اين نگراني
مشترک در جايگاه و در مسير واقعي و سازنده خود قرار گيرد؛ بيشک منشأ آثار
بزرگي در جهت تأمين امنيت و مقابله با افراط گرايي و خشونت در جهان خواهد
شد. همراستاي با اين نگراني مشترک، لازمه ريشهکن کردن تروريسم ارادهاي
جدي و واقعي در سطح بينالمللي و البته همراه با حسن نيت است.
جامعه
جهاني در صورتي موفق به ريشهکني تروريسم بهعنوان يک عامل تهديدکننده
امنيت جهاني خواهد شد که مبارزه با آن تمام عيار، همجانبه، بدون تبعيض و
فارغ از استانداردهاي دوگانه باشد. عاملان اين جنايتها و حاميان
ايدئولوژيک، مالي و تسليحاتي آنها اجزايي جداييناپذير از پازلي هستند که
بايد با آنها فارغ از منافع سياسي و اقتصادي کوتاهمدت خود نگريست.
تهديد
جهاني تروريسم حل نخواهد شد، مگر اينکه کشورها از استفاده ابزاري از اين
گروهها و منافع سياسي و اقتصادي که در همپيماني با حاميان آنها دارند عبور
کرده و منافع بلندمدت و استراتژيک خود را بر منافع کوتاهمدت ناشي از چنين
همکاريهايي ترجيح دهند.
در پايان بايد تأکيد کرد مقابله با تروريسم و
افراط گرايي نياز به نگاهي واقعبينانه به ريشهها و علل ترويج اين پديده،
تغيير نگرشها و استانداردهاي دوگانه و چندگانه در برخورد با آن، تغيير
اولويتها و منافع مروجان آن و نيازمند انگيزه و ارادهاي واقعي همگان در
مبارزه با اين پديده شوم است.
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/9262/