گوهرشاد راوی
انديشه
بزرگنمايي:
راه ترقی - وینش/ رمان «پاریس پاریس» پیرامون وقایع تاریخی یک دورهی مشخص است. بخشی از وقایع و اشخاص، ریشه در واقعیت دارند و برخی ماجراها، ساخته و پرداخته نویسنده هستند. سعید تشکری نمیخواسته تاریخ بنویسد. بلکه قصد داشته دوره پهلوی اول، آن هم در مشهد، را از دیدِ سعیدِ تشکریِ نویسنده باز بسازد. در امر بیان تاریخ در داستان، اگر نویسنده بخواهد بیطرف باشد، راه به جایی نمیبرد. زیرا دیدگاه وی، ناخودآگاه در بهکارگیری واژگان، تجلی مییابد. اگر هم بخواهد به مطالعات تاریخی خواننده متکی باشد، شکستخورده است. چرا که دیگر نمیتواند فضای مستقل اثر خودش را بنا کند و خواننده را، در تجربهی آن، دخیل کند. سعید تشکری از تمامی این چالهها پرهیز کرده است.
رمان «پاریس پاریس» پیرامون وقایع تاریخی یک دورهی مشخص است. بخشی از وقایع و اشخاص، ریشه در واقعیت دارند و برخی ماجراها، ساخته و پرداخته نویسنده هستند. اگر وقایع تاریخی، در قالب داستان، صرفاً بازگو شوند، نتیجهای جز اثری ضعیف ندارد. چرا که بستر منطقی و منسجمی برای داستان به وجود نمیآورند و خیلی از کنشها و واکنشهای شخصیتهای تاریخی، در قالب داستان، غیرقابل توجیه و باورنکردنی مینماید. در امر بیان تاریخ در داستان، اگر نویسنده بخواهد بیطرف باشد، راه به جایی نمیبرد. زیرا دیدگاه وی، ناخودآگاه در بهکارگیری واژگان، تجلی مییابد. اگر هم بخواهد به مطالعات تاریخی خواننده متکی باشد، شکستخورده است. چرا که دیگر نمیتواند فضای مستقل اثر خودش را بنا کند و خواننده را، در تجربهی آن، دخیل کند. سعید تشکری از تمامی این چالهها پرهیز کرده است.
در این داستان، ماجراها و اتفاقاتی را به تاریخ افزوده و نیامده کتاب تاریخی بنویسد. بلکه وقایع تاریخی یک دوره زمانی مشخص، در مکان و با اتفاقاتی معلوم را برگزیده و بستر روایت ماجراهای شخصیتهای مد نظرش کرده است. این بستر، در کنش و واکنشها و تصمیمگیریهای شخصیتها بسیار تاثیرگذار است و در خیلی از موارد، آنها را شکل میدهد. ولی آسیبزننده یا مخلّ پیشروی سیر ماجراهای داستان نیست.
در این کتاب، نویسنده نمیخواهد تاریخ بگوید. بلکه تاریخ میسازد. اصلاً قصد و هدفش این بوده: ساختن تاریخِ دورهی پهلوی اولِ سعید تشکری (از دید سعید تشکری)، که مربوط است به دوسه اتفاق مشخص و مهم در شهر مشهد در همان دوران. به نظر من، همین هدف، برگ برندهی «پاریس پاریس» است. نویسنده سایر عوامل و اجزاء را بر همین اساس، به خدمت گرفته. و در این مطلب، صرفاً همین نکته را در «پاریس پاریس»، جستجو میکنم.
اولین مسیر تبیین این هدف در اثر، تعدد شخصیتها و ماجراهاست. شخصیتهایی (مثل رعنا و صفورا) در داستان هستند که میتوانستند نباشند. نمیگویم بهطور کلی بیتاثیرند. ولی میتوانستند در داستان دیگری روایت شوند. وقایعی که نتیجهشان در اعمال این شخصیتها دیده میشود، در شخصیتهای دیگر نیز، به اَشکال دیگر موجود است. ولی همین تعدد شخصیتهای فرعی، مبیّن فضای تاریخی داستان است که وضع افراد مختلف را بیان میکند و تاثیر یک واقعه (مثلاً از سر برداشتن حجاب) را به اَشکال متفاوت میجوید.
شیوهی شخصیت پردازی هم بر اساس همان هدف است. اگر شخصیت مهیار و تا حدی حشمت و ملک را استثنا در نظر بگیریم، باقی شخصیتها در حد نام خانوادگی هستند یا یکیدو ویژگی اخلاقی سطحی که به رفتارشان سامان میدهد. به این چند سطر توجه کنید:
«سرداری داخل تامینات شد
سرهنگ بیات داخل شهربانی شد
سرلشکر مطبوعی داخل لشکر شد
فتحالله پاکروان با امینه، در استانداری بود».
همهی این شخصیتها که جلوتر دوسه شخصیت دیگر مثل قادری نیز، به آنها اضافه میشود، یک هدف واحد دارند؛ پیروی و انجام دستورات حکومت برای حفظ جایگاهشان. فقط گاه در شکل تحقق این هدف، تفاوتهایی دیده میشود. ولی شخصیتپردازیشان، در حد نام خانوادگی باقی میماند و وجه تمایز رفتارشان با یکدیگر، در حد یکیدو ویژگی اخلاقی است. مثلا تندروی سرداری، محافظهکاری مطبوعی، بیرحمی قادری، میانهرو بودن ولیخان و… اما در هیچکدام از این شخصیتها دقیق نمیشویم. با کودکی یا گذشتهشان یا عواملی که رفتار کنونیشان را توجیه میکنند، کاری نداریم. زیرا هرکدامشان یادآور تیپ یا گونهای متداول از آدمهای گذشته هستند و فقط همین وجه تاریخی شخصیتشان مورد توجه و پرداخت قرار گرفته است.
حتی در طرف دیگر (مخالفان حکومت) نیز، همین الگوی شخصیتپردازی را مشاهده میکنیم. چندان وارد ویژگیهای روانشناسیشان یا امثال آن نمیشویم و فقط به یک نمود _که در وقایع مهم تاریخی تاثیر دارد_ اکتفا میکنیم. مثلا شخصیتهای بهار، ادیب نیشابوری یا صفدر، تفاوتهای اساسی با یکدیگر ندارند. اگر تحول شخصیتی هم در بهار صورت میگیرد، چندان مفصل و عمیق نیست. درباره شخصیتهایی مثل صفورا، رعنا و طیبه همین قاعده صادق است. یک وجه جامعهشناسی شخصیت ایشان و تاثیری که جامعه و عقایدشان بر واکنششان گذاشته، نشان داده میشود و دیگر به انگیزههای جزئیتر و شخصیتر پرداخته نمیشود.
در این بستر و قاعده که برای تمام شخصیتها رعایت شده، رفتارهایشان قابل باور است. فقط سه شخصیت اصلی (مهیار و تا حدی ملک و حشمت) از این قاعده پیروی نمیکنند. چرا که باید در موقعیتها و ماجراهای اصلی تصمیمگیری کنند. ملک میتوانست شخصیتپردازی بهتری داشته باشد. به عنوان شخصی که از فرنگ آمده و در فضایی آشفته گم شده است، این وقایع تاریخی میتوانستند اندکاندک تاثیری در شخصیت او بگذارند. شخصیتپردازی مهیار اینطور است. او طی همین تجربهها (از مرگ ننهآغا گرفته تا رفتن استادش، تا عشق به ملک و درگیری با حشمت و چندین اتفاق دیگر اطرافش) دچار تغییر میشود و در پایان داستان دیگر آن جوان ضعیف ابتدای کتاب نیست که تمام دغدغهاش خواندن شعری در انجمنی باشد.
شخصیت دیگر داستان «رضاخان» است. کاراکتری که شخصیتپردازی ندارد، بلکه به نوعی سایهی شخصیت است و سلطهای است که در طول اثر شکل میگیرد. این سلطه در همهی اتفاقات نقش دارد. از ابتدای کتاب، وارد میشود؛ فتح قوچان برای تحفه به او بوده و همین حادثه، زندگی افرادی چون حشمت، غزال، ملک و مهیار را تغییر داده است. در پایان نیز، به دستور اوست که کشتار صورت میگیرد. در این سیر، تکرار تاریخ را میبینیم و حشمتی که در ابتدا قیام قوچان را سرکوب کرده، در پایان نیز در حرم همین کار را به دستور رضاخان میکند.
شخصیتها و اتفاقات، تقابلهای زیادی نسبت بههم دارند. این تقابلها نهتنها در اتفاقات اساسی، مثل برداشتن حجاب از سر زنان یا اعتراض در گوهرشاد نمودار است، بلکه در وقایع کوچکتر و حتی شکل روایت نیز، تجلی پیدا کرده است. در آغاز کتاب، خواننده با افتتاحیهای مملو از شخصیت و اتفاقات پیاپی مواجه میشود که بیوقفه روایت میشوند. در بخش یک و دو، تقابل یا تضادهایی آشکار و نهان میان شخصیتها شکل میگیرد: همسر حشمت/ غزال، غزال/ حشمت (غزال برای مخالفت با حشمت خود را میکشد). این تقابل در رابطهی ملک و حشمت نیز دیده میشود. ملک فکر میکند حشمت پدر اوست و از نظر اخلاقی، انتظار میرود که حشمت، اینگونه عمل کند. ولی حشمت به شکل دیگری، به این دختر مینگرد. از طرفی تقابل مسعود/ حشمت (ترس حشمت از مسعود و مسعودی که میتوانسته همهچیز را علیه حشمت برملا کند). همین مرد، فاتح قوچان است و ما در آغاز بخش دو با شخصیتی مواجه میشویم که در کودکی از سیل قوچان گرفته شده است. تقابلی پنهان میان حشمت و مهیار. از طرفی ترس مهیار از ولیخان است و تقابل این دو که نشانگر تقابل بهار و ادیب با امثال ولیخان و احیاناً حشمت است. در این میان اسم رضاخان میآید که گویی فتح قوچان و تمامی اتفاقات بعد برای اوست؛ او بر همهی این تقابلها حاکم است. و شخصیتها نظراتی مختلف نسبت به او دارند. دید تند و مخالف مهیار و بهار و امثال ایشان و در طرف مقابل، موافقت افرادی چون ولیخان. این تقابلهای پیدرپی است که فضای پرکشمکش و آشفتهی تاریخی را میسازد.
انتخاب راوی و زاویه دید نیز متناسب با همان هدف است. راوی فعال است و اظهار نظر میکند. این اظهار نظرها، گاه در حد بهکار بردن یک صفت هستند و نشاندهندهی دیدگاه راوی _و شاید نویسنده_. زاویه دید مناسب نیز برای این همه شخصیت و ماجرا، طبیعتاً دانای کلی است که بهکار گرفته شده. با این زاویه دید است که توانسته در یک زمان چند اتفاق مختلف را، در بخشبندیهای کوتاه تعریف کند.
نویسنده برخی اتفاقات یا نتیجهشان را به اَشکال مختلف نشان میدهد که ترسیمکنندهی تاثیر یک اتفاق مهم تاریخی است. مثلاً ما واکنش سه زن را به سه شکل _که شباهتها و تفاوتهایی دارند_ میبینیم. گاه اتفاقات از زبان شخصیتهای مختلف تکرار میشوند که شاید قصد نویسنده نمایان کردن تاثیر روانی اتفاقات بر آدمها بوده است. البته این تمهید در یکیدوجا نادرست مینماید؛ مثلاً یاد کردن از بزرگداشت فردوسی، امینه پاکروان و اصرار حشمت برای دیدار با او، در نامهی خواهری دلتنگ (ملک) به برادرش (مسعود) در فرنگ، غیرمنطقی است.
دربارهی نثر اثر به طور مفصل میتوان نوشت. نویسنده میتواند در نثر، موقعیتهای گوناگون شخصیتها و آن تقابلها را بسازد. مثلاً در جملات زیر که وضعیت مادری (رعنا) که دخترش (صفورا) در اپرت است، کاملاً مشهود است:« اما صدایش در بین صدای زوزهها گم شد. عکاسها عکس میانداختند. مهمانها روی صندلیها لمیده بودند و میلمباندند. رعنا دوباره جیغ کشید. کسی صدایش را نمیشنید. به جنگلی میمانست، پر از اجنه.»
نثر اثر را، بهطور مفصل میتوان از دیدگاه انتخاب کلمات یا همان محور جانشینی زبان بررسی کرد که یکی از نقاط قوت اصلی اثر است. ولی بررسی آن مقالهای دیگر میطلبد. در اینجا میتوان مختصر گفت که نثر فاخر در القای جو حاکم بر داستان و اتفاقات تاریخی موثر است. این نثر فاخر حاصل بهکارگیری واژگان کهن (مثلا خرامان، میجورید) و استفاده از تصاویر شاعرانه قدیمی است.
قطعاً «پاریس پاریس» را میتوان از وجوه دیگر نیز بررسی کرد. اما با توجه به هدفی که، از نظر من، نویسنده داشته، توانسته سایر اجزاء را منظم و یکدست به خدمت بگیرد و اثری خوب بیافریند.
-
سه شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۶:۳۴:۰۰
-
۹۲ بازديد
-
-
راه ترقی
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/351390/