راه ترقی
راز بزرگ شاهنامه فردوسی: موسیقی کلمات!
دوشنبه 17 بهمن 1401 - 22:06:18
راه ترقی - وینش/ با به میان کشیدن نام شاملو و فردوسی پیش از همه ابراز نظر جنجالی و واکنش‌برانگیز او در دانشگاه برکلی به یاد آورده می‌شود که در سال‌های آخر عمر شاعر امروزی بیان شد. اما شاملو بیش از دو دهه قبل از آن در مقاله‌ای در مجله خوشه، شماره 29 با امضای ا. بامداد و با عنوان ضابطه‌های شعر نو درباره فردوسی و زیرکی او در فرار کردن از قوانین تخطی‌ناپذیر شاعری زمان خودش تجلیل کرده بود. شاملو در این مقاله معتقد است که وزن شاهنامه (فعولن فعولن فعولن فعل) بهترین وزنی بوده است که فردوسی می‌توانسته برای بیان مضامین رزمی خود برگزیند پس همین وزن بدترین انتخاب برای بخش‌های بزمی بوده است. اما فردوسی با بهره‌گیری از موسیقی کلمات از این جبر وزنی گریخته است.
شاهنامه نظمی است از شاعری بالفطره. راز درخشش شاهنامه در همین است که این نظم به دست یک «شاعر» صورت پذیرفته. شاهنامه بزرگترین اثر منظوم فارسی است و در آن، تکنیک در اوج خود ارائه می‌شود. در واقع باید گفت که فردوسی «می‌دانسته است چه می‌خواهد بگوید» می‌توانسته است بیندیشد «چه ابزاری را به کار می‌باید ببرد» و توانسته است این ابزار را استادانه «به کار برد»… و این همه، او را تا مرحله استادی ترفیع می‌دهد. او استاد مسلّم نظم است.
با این همه، ناگزیری از تبعیت «قواعد شاعری زمان» او را از پاره‌ای «خلاقیت‌ها» بازداشته است. ادعا می‌کنم که فردوسی خود به خوبی به نقص کار خویش، نقصی که دلالان آن زمان سخن، بر او تحمیل می‌کرده‌اند، آگاه بوده و به همین دلیل است که کوشیده آن نقص را به صورتی دیگر و از راهی دیگر جبران کند.
***
اگر بگوییم وزن شاهنامه (فعولن فعولن فعولن فعل) بهترین وزنی بوده است که فردوسی می‌توانسته برای بیان مضامین رزمی خود برگزیند لابد می‌توانیم بگوییم که: پس از این قرار، این وزن بدترین و نامجانس‌ترین وزنی است که می‌توانسته برای بیان مضامین بزمی خود انتخاب کرده باشد!
اما فردوسی که (برای تبعیت از قوانین شعری زمان خویش) ناچار بوده است وزن یکنواختی را برای سرتاسر اثر خود برگزیند، توانسته است با استفاده از موسیقی کلمات به وزن مسلط شود و تضاد وزن و موضوع را، آن جا که دنباله سخن از رزم به بزم یا غنا و تغزل کشیده می‌شده، تا حدی که مقدورش بوده، برطرف کند… فی‌المثل می‌بینیم که در این بیت‌ها:
خداوند کیهان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارنده بر شده گوهرست
به بینندگان، آفریننده را
نبینی، مرنجان دو بیننده را
استعمال «م» و «ن» (یعنی حروفی که به مدد بینی تلفظ می‌شوند و طنین آن‌ها در حفره بینی، احساس از نیایش در معابد پرستون و شکوهمند را در ما به وجود می‌آورد) توانسته است شعر را، به مدد موسیقی کلمات به مضمون آن که مضمونی مذهبی است نزدیک کند، و وزن حماسی ابیات را تحت‌الشعاع موسیقی مذهبی کلمات قرار دهد.
یا در:
همی بوی مشک آید از موی او
آن چه احساس زیبایی را قابل لمس‌تر می‌کند، این است که در سراسر مصراع یک حرف خشن حلقی (ق، غ، ع مجذوم و جز آن‌ها) یافت نمی‌شود. گویی شاعر، هم چنان که به مدد «معانی کلمات» عطر نگارینی را وصف می‌کند، چیز غیرقابل وصفی از لطافت و ظرافت او را نیز به مدد موسیقی الفاظ باز می‌گوید. و در این جا؛ نیز موسیقی فاعلات کلمات (که آحاد نامتحد بیت است) مانع از آن می‌شود که وزن (به عنوان عاملی که ظاهراً باید میان آحاد نامتحد ایجاد وحدت کند) عدم تجانس خود را با مفهوم شعر آشکارتر سازد و شاعر را در خویش به شکست آشنا کند. کلمات، آحاد نامتحد شعر است…
اگر قبول می‌کنیم که: وزن (در شعر) عبارت است از: احساس وحدت میان آحاد نامتحد، باید این سخن را نیز قبول داشته باشیم که: «اما احساسی که از این واحد ثانوی (یعنی از وزن) در ذهن ما به وجود می‌آید باید با احساسی که از آحاد نخستین (یعنی از وزن) داشته‌ایم هماهنگی کند.»
اگر کلمات شعر از سیاهی سخن گفت و وزن آن احساسی از امید و سپیدی در ذهن برانگیخت، کار شاعر با توفیقی هم‌پا نیست؛ و اگر در وزن ضربی و رقصی (مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات) در مرگ یار عزیزی شعری ساخته شود که:
آری در را ببند که مایه دلبری
رفت و تهی شد دلم ز تابش آشنا
یکی پس از دیگری می‌رود از پیش ما
می‌رود از پیش ما یکی پس از دیگری
این شعر، شعر موفقی نخواهد. زیرا مفهوم آن ما را به سویی می‌کشد و وزن آن به سویی دیگر… و شنونده در این میان سرگردان و متحیر بر جای می‌ماند به کدامین سو بگراید. می‌بینیم که یکی بر سر گور عزیزی سرخ پوشیده دف در کف دارد؛ می‌رقصد و پای می‌کوبد و دست می‌‍افشاند، و در آن حال می‌گرید که دلش از تابش آشنا تهی گشته است؛ و در این حال، از تماشاچی حیرت‌زده چشم دارد که از تاثر وی متاثر گردد. حال آن که تماشاچی پیش از آن که مجال توجه به مفهوم سخنان او را یافته باشد از پای‌کوبی وی به رقص درآمده است!
***
باری به عنوان مثال، قطعه «جنگ رستم و اشکبوس» را به شما یادآور می‌شوم که به عقیده من یکی از زیباترین قطعات شاهنامه است. وزن و موضوع آن هماهنگ یکدیگرند و در انتخاب کلمات از لحاظ موسیقی خاصی که مفهوم قطعه را از راه گوش نیز به شنونده القا کند، تا حد معجزه دقت به کار رفته است. دقت کنید که در این بیت:
ستون کرد چپ را و خم کرد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخاست
در حالی که تکرار «س»، در ابتدا و انتهای مصراع نخست، کشیدگی حرکت «کرد» را تایید می‌کند، و تکرار کلمه «کرد» دینامیسمی به عمل می‌دهد، حروف «چ» و «خ» نیز چنان با مهارت در کار نشسته که گویی آن چه به گوش می‌رسد، یکسره صدای خم شدن چوبه خشک کمان است، و در دوبیت پس از آن نیز، دور شدن چوبه تیر و به هدف رسیدن آن چگونه در الفاظی که به ظاهر معنای دیگر دارند نمایانده شده است:
قضا گفت «گیر!»، قدر گفت: (وه!)
فلک گفت: (احسن!) ملک گفت: ؛ (زه!)…

http://www.RaheNou.ir/fa/News/389724/راز-بزرگ-شاهنامه-فردوسی--موسیقی-کلمات!
بستن   چاپ